کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مراحلی را طی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جَوب] [قدیمی] jo[w]b طی کردن مسافت.
-
پیمودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: patmutan] ‹پیماییدن› peymudan ۱. پیمانه کردن.۲. درنوردیدن؛ طی مسافت کردن.۳. اندازه گرفتن؛ مساحت کردن.
-
ره نورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) rahnavard کسی که راهی را طی میکند؛ راهپیما.
-
بادیه پیمایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی، فارسی] [قدیمی] bādiyepeymāy(')i بادیه طی کردن؛ درنوردیدن بادیه.
-
نوردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نوردن› navardidan ۱. پیمودن؛ طی کردن.۲. [قدیمی] پیچیدن؛ تا کردن.۳. نوشتن.
-
درنوردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درنوشتن› darnavardidan ۱. پیمودن؛ طی کردن راه.۲. سپری کردن.۳. [قدیمی] درهم پیچیدن.
-
گسلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) gose(a)lidan ۱. پاره کردن.۲. جدا کردن.۳. طی کردن.۴. (مصدر لازم) پاره شدن.۵. (مصدر لازم) جدا شدن.۶. (مصدر لازم) تمام شدن.
-
طی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طَیّ] te(a)y[y] ۱. درنوردیدن؛ پیمودن.۲. (ادبی) در عروض، اسقاط حرف چهارم ساکن از مستفعلن که مستعلن باقی بماند و نقل به مفتعلن شود، و از مفعولات معولات نقل به فاعلات شود.۳. [مقابلِ نشر] [قدیمی] پیچیدن.۴. (اسم) [قدیمی] لا؛ نورد؛ شکن.&l...
-
سپردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] sepo(a)rdan ۱. در نوردیدن؛ طی کردن راه: ◻︎ وگر جان تو بسپرد راه آز / شود کار بیسود بر تو دراز (فردوسی۱: ۹۹۴).۲. پایمال کردن.
-
سنگسار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (فقه، حقوق) sangsār مجازاتی که طی آن محکوم را تا کمر در زمین فرو میکنند و به او سنگ میزنند تا بمیرد.
-
مرحله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرحلَة، جمع: مراحل] [قدیمی] marhale ۱. جای فرود آمدن؛ منزل.۲. جای کوچ کردن.۳. مسافتی که مسافر در یک روز طی کند.
-
پیاده رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) piyādero[w] ۱. هریک از دو طرف خیابان که مردم پیاده از آنجا آمدوشد میکنند.۲. (صفت فاعلی) کسی که مسیری را بدون استفاده از وسیلۀ نقلیه طی میکند.
-
هیپنوتیزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hypnotisme] hypnotism عملی که طی آن کسی را به خواب مصنوعی فرو میبرند و تحت تاثیر القاهای ویژه، از او میخواهند تا به پرسشها و خواستهای خوابکننده پاسخ دهد.
-
قطع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qat' ۱. بریدن؛ جدا کردن.۲. متوقف شدن.۳. قطع شده.۴. اندازۀ طول و عرض.۵. (ادبی) در عروض، اسقاط یک حرف از آخر وتد مجموع چنانکه از مستفعلن مستفعل باقی بماند و مفعولن به جایش بگذارند.۶. پیمودن؛ طی کردن.〈 قطع کردن: (مصدر متعدی)...
-
بیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] bime ۱. قراردادی که طی آن شخص هرگونه خطر، زیان، و خسارتی را که ممکن است به جان یا مال او وارد شود، با پرداخت حق معینی به عهدۀ شرکتها یا بنگاههای مخصوص این کار میگذارد که هرگاه آن خطر یا خسارت به او رسید بیمهکننده غرامت آن را بدهد.۲. ...