کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مد نظر قرار دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مراقبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراقبَة] morāqebat ۱. نگهبانی کردن؛ زیر نظر قرار دادن.۲. دیدبانی؛ نگهبانی.۳. (تصوف) توجه کامل داشتن سالک نسبت به حق.
-
مطمح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] matmah ۱. جای نظر انداختن؛ نظرگاه.۲. جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود.
-
ترتیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tartib ۱. ثابت و استوار کردن.۲. هرچیزی را در جای خود قرار دادن.۳. راستودرست کردن.۴. پشت سر هم قرار دادن.
-
برگه دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bargedān جای قرار دادن برگهها؛ جعبه یا قفسهای که برگهها بهترتیب در آن قرار داده میشود؛ فیشیه.
-
میز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] miz وسیلهای پایهدار و مسطح برای قرار دادن اشیا.
-
پاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) pāy(')idan ۱. نگهبانی کردن.۲. چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن؛ زیر نظر قرار دادن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] همیشه و جاوید بودن؛ پایدار ماندن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی] درنگ کردن؛ ایستادن: ◻︎ چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی ن...
-
ریا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رئاء] riyā ۱. خود را به نیکوکاری جلوه دادن برخلاف حقیقت؛ تظاهر به نیکوکاری و پاکدامنی.۲. (فقه) انجام دادن عمل نیک برای جلب نظر مردم نه بهجهت رضای خدا: رویوریا.
-
گذاردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] gozārdan چیزی را در جایی قرار دادن؛ نهادن؛ گذاشتن.
-
تغریر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqrir چیزی را در معرض هلاک قرار دادن؛ به خطر افکندن.
-
ترفیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarfih در رفاه و آسایش قرار دادن؛ آسوده و تنآسان کردن.
-
فتوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فَتویٰ، جمع: فتاوی] (فقه) fa(e)tvā نظر یا رٲی فقیه و مجتهد در احکام شرعی.〈 فتوا دادن: (مصدر لازم) صدور رٲی و نظر فقهی از جانب فقیه در مورد یک حُکم شرعی.〈 فتوا گرفتن: (مصدر لازم) پرسیدن رٲی و نظر فقیه دربارۀ یک مسئلۀ شرعی.
-
کروشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: crochet] ko(e)ro(u)še علامتی به شکل [] که میتوان به جای پرانتز یا برای در پرانتز قرار دادن عبارتی که درون پرانتز قرار دارد، به کار برد.
-
اشکاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] 'eškāf قفسهای دردار داخل دیوار، برای قرار دادن ظرف، پوشاک، کتاب، یا چیزهای دیگر در آن.
-
اصطفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اصطفاء] [قدیمی] 'estefā ۱. گزین کردن؛ برگزیدن.۲. کسی را برگزیدن و مورد محبت قرار دادن.
-
استملاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estemlāk جایی را ملک خود قرار دادن و آن را مالک شدن.