کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدیون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] madyun قرضدار؛ بدهکار.
-
جستوجو در متن
-
بدهکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bedehkār وامدار؛ قرضدار؛ مدیون؛ کسی که چیزی یا پولی وام دارد و باید بدهد.
-
غریم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: غُرَماء] [قدیمی] qarim ۱. قرضداری که قادر به ادای قرض خود نباشد؛ مدیون؛ وامدار؛ بدهکار.۲. طلبکار. Δ از اضداد است.
-
فام دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] fāmdār وامدار؛ قرضدار؛ مدیون: ◻︎ فامداران تو باشند همه شهر دُرُست / نیست گیتی تهی از فامده و فامگذار (سوزنی: لغتنامه: فامدار).
-
ربا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] rebā فایده و سودی که طلبکار بابت طلب خود میگیرد؛ نوعی بیع و معامله که اسلام آن را تحریم کرده به جهتِ سود و بهره که داین از نقد و جنس بهطریق استثمار فاحش از مدیون دریافت میکند.