کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدّ نظر قرار داد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mad ۱. تار؛ سیم.۲. روز ششم از هر ماه خورشیدی.
-
مد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مدّ] mad[d] ۱. [مقابلِ جزر] بالا آمدن آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید یا ماه.۲. (اسم) (ادبی) علامتی به شکل « » که بالای الف یا برخی حروف دیگر میگذارند.۳. کشیدن و دراز کردن حرف در نوشتن.۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] پیشکش.۵. [قدیمی] ام...
-
مد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mode] mod ۱. سبک و شیوهای خاص در زندگی، پوشش، آرایش، کلام و مانند آنها که مردم هر عصر، برای مدتی کوتاه اتخاذ میکنند.۲. کالای رایج که برای مدتی مورد پسند مردم واقع شود.
-
مد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مدّ، معرب، مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] mod[d] واحد اندازهگیری وزن که اندازۀ آن در جاهای مختلف گوناگون بوده.
-
جستوجو در متن
-
مطمح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] matmah ۱. جای نظر انداختن؛ نظرگاه.۲. جایی یا چیزی که زیر نظر قرار داده شود.
-
الحق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، قید) [عربی] 'alhaq[q] حقیقتاً؛ راست و بیشک؛ بهراستی: ◻︎ نظر آنان که نکردند در این مشتی خاک / الحق انصاف توان داد که صاحبنظرند (سعدی۲: ۴۲۰).
-
مراقبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراقبَة] morāqebat ۱. نگهبانی کردن؛ زیر نظر قرار دادن.۲. دیدبانی؛ نگهبانی.۳. (تصوف) توجه کامل داشتن سالک نسبت به حق.
-
شهرداری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šahrdāri سازمانی که در هر شهر برای پاکیزه نگهداشتن کوچهها، خیابانها، مواظبت باغهای عمومی، روشنایی شهر، تقسیم آب و تعیین نرخ خواربار تشکیل میشود و زیر نظر انجمن شهر یا وزارت کشور قرار دارد.
-
پاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) pāy(')idan ۱. نگهبانی کردن.۲. چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن؛ زیر نظر قرار دادن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] همیشه و جاوید بودن؛ پایدار ماندن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی] درنگ کردن؛ ایستادن: ◻︎ چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی ن...
-
شکاکین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ شَکّاک] ‹شکاکان› šakkākin ۱. = شکاک۲. کسانی که در عقاید مذهبی شک میآورند.۳. (فلسفه) جمعی از حکما که معتقد بودند علم به چیزی که ورای تجربه قرار داشته باشد محال است و در هیچ امری نباید رٲی و حکم قطعی داد و همۀ امور را باید با شک و ش...
-
رصد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rasad ۱. (نجوم) = 〈 رصد کردن۲. نظر دوختن به چیزی و مراقب آن بودن؛ زیر نظر قرار دادن.۳. (اسم) [قدیمی] محل دریافت عوارض در جادهها.۴. (اسم) [قدیمی] عوارض جاده؛ راهداری.۵. (اسم) [قدیمی] = رصدخانه۶. (اسم) [قدیمی] مراقب؛ نگهبان.&lan...
-
صف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صفّ، جمع: صُفُوف] saf[f] ۱. آنچه با نظموترتیب در یک خط قرار گرفته باشد؛ رده؛ رج؛ ردیف؛ راسته.۲. شصتویکمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۴ آیه؛ حواریین.〈 صف بستن (کشیدن): (مصدر لازم) در یک ردیف قرار گرفتن: ◻︎ مهتران آمدند از پسوپ...
-
دیهیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] ‹داهیم› deyhim ۱. (زیستشناسی) نوعی از گلآذین شبیه گلآذین خوشهای که گلهای آن همه در یک سطح قرار دارد، مانند گلآذین گلابی و گیلاس.۲. حلقههایی از بخار که گرد ماه یا خورشید پیدا میشود.۳. [قدیمی] تاج؛ افسر؛ کلاه پادشاهی:◻︎ چو دیهیم ...
-
تنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: tang] tang ۱. [مقابلِ گشاد] کوچکتر از اندازۀ مورد نظر: کفش تنگ.۲. [مقابلِ پهن] باریک؛ کمپهنا.۳. [مقابلِ فراخ] ویژگی جایی که کسی یا چیزی بهسختی در آن قرار گیرد و فشار بر او وارد شود: اتاق تنگ.۴. زمان کم.۵. [مجاز] دشوار.۶. (قید) بافشار...