کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] modavvar ۱. گِرد؛ دایرهمانند.۲. (اسم) (ادبی) در بدیع، یک مصراع از شعر که میتوان آن را به شکل دایره نوشته و از هر کلمه شروع به خواندن کرد.
-
جستوجو در متن
-
تدویر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tadvir ۱. دور دادن؛ مدور کردن؛ گرد کردن.۲. (ادبی) = مدور
-
کروی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کرَة) [عربی: کرویّ] koravi بهشکل کُره؛ مدوّر.
-
کیانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کُیان) [قدیمی] koyāni مانند خیمه؛ گنبدی؛ مدور.
-
مستدیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostadir گرد و دایرهمانند؛ مدور.
-
شش خان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ششخانه› [قدیمی] šešxān خیمۀ مدور یا ششگوشه؛ ششطاق.
-
کشکک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کشگک› (زیستشناسی) kaškak استخوانی مدور و متحرک که در سر زانو قرار دارد.
-
کلاه فرنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. مٲخوذ از فرانسوی. فارسی] kolāhfarangi آلاچیق یا سایبان مدور که در وسط باغ درست میکنند؛ کیوسک.
-
بشقاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] bošqāb ظرف چینی، لعابی، یا فلزی پهن و مدور که در آن غذا میخورند؛ دوری؛ پیشدستی.
-
غلتان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) qaltān ۱. غلتنده.۲. (قید) درحال غلتیدن.۳. [مجاز] هرچیز گرد و مدور.۴. (بن مضارعِ غلتاندن و غلتانیدن) = غلتاندن
-
پانوراما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: panorama] pānorāmā پردۀ نقاشی که در ساختمانی که سقف مدور دارد به دور دیوار سقف بچسبانند چنانکه هرکس در آنجا بایستد گمان کند که افق را در اطراف خود میبیند.
-
زایجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zāyje لوحهای مدور یا مربع که مواضع سیارات و بروج دوازدهگانه در آن نقش بوده و منجم با نگاه کردن در آن احکام نجومی یا طالع مولود را معین میکرده.
-
سنج
فرهنگ فارسی عمید
، قدیمی: sanj (اسم) (موسیقی) [قدیمی] senj از آلات موسیقی و آن دو صفحۀ برنجی مدور و محدب است که با دست بر هم کوبیده میشود. در ارکسترهای سمفونیک یکی از سازهای کوبی اصلی است و به طریقههای مختلف نواخته میشود.
-
چتری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چتر) [سنسکریت. فارسی] čatri ۱. مانند چتر؛ به شکل چتر.۲. ویژگی نوعی آرایش مو که در آن موهای جلو پیشانی را کوتاه میکنند و بر پیشانی میریزند.۳. ویژگی درخت یا بوتهای که شاخههای آن چرخی و مدور و شبیه چتر باشد.