کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدح گفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مدح گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] madhgar = مدیحهسرا
-
مدح گستر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] madhgostar = مدیحهسرا
-
جستوجو در متن
-
تقریض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqriz ۱. بریدن؛ قطع کردن.۲. شعر گفتن در مدح یا ذم کسی.۳. مدح یا ذم کسی گفتن.
-
ثنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: ثناء] sanā ۱. مدح؛ ستایش.۲. دعا.۳. درود.۴. [قدیمی] سپاس.〈 ثنا خواندن: (مصدر متعدی) [قدیمی] مدح خواندن؛ مدح کردن؛ ستایش کردن.〈 ثنا کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] مدح کردن؛ ستایش کردن.〈 ثنا گستردن: (مصدر متعدی) [قدیم...
-
ستایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: stāy(i)šn] setāyeš ۱. ستاییدن؛ ستودن؛ مدح؛ ثنا.۲. خوبی و نیکویی کسی یا چیزی را گفتن.〈 ستایش کردن: (مصدر متعدی) ستودن؛ مدح کردن.
-
یاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yāb ۱. ضایع.۲. نابود.۳. بیهوده؛ هرزه؛ یاوه؛ بهکارنیامدنی: ◻︎ جز به مدح او سخن گفتن همه باد است و دم / جز به مهر او هنر جستن همه یاوهست و یاب (سوزنی: لغتنامه: یاب)، ◻︎ دنیا خود جَست و نجُستی تو دین / چیست به دست تو بهجز باد و یاب ...
-
ذم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ذمّ، مقابلِ مدح] zam[m] بد گفتن؛ نکوهش کردن؛ بدگویی؛ نکوهش؛ نکوهیدن.〈 ذم شبیهبه مدح: (ادبی) در بدیع، ذم کسی بهطوریکه در ابتدا ستایش به نظر آید، مانند این شعر: دیگر مگو که زاهد ما را گذشت نیست / نگذشت اگرچه از سر دنیا، ز دین ...