کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مدارا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مدارا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: مداراة] modārā با کسی نرمی و ملاطفت کردن؛ بهنرمی و حسن خلق با کسی رفتار کردن: ◻︎ مدارا خرد را برادر بُوَد / خرد بر سر دانش افسر بُوَد (فردوسی: ۷/۱۸۰).
-
جستوجو در متن
-
مردم داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) mardomdāri مدارا و ملاطفت؛ خوشرفتاری با مردم.
-
ملاینت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملایَنة] [قدیمی] molāyenat نرمی و خوشرفتاری کردن؛ مدارا کردن.
-
مداجات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مداجاة] [قدیمی] modājāt مدارا کردن با دشمن؛ پنهان ساختن دشمنی.
-
تمهیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamhil ۱. مهلت دادن؛ زمان دادن؛ فرصت دادن.۲. نرمی و مدارا کردن.
-
مسامحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مسامَحَة] mosāmehe آسان گرفتن؛ سهل انگاشتن؛ بهنرمی و مدارا کار کردن.
-
مماشات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مماشاة] [قدیمی] momāšāt ۱. با هم راه رفتن.۲. مدارا کردن.۳. با کسی همراهی کردن.
-
ارفاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'erfāq ۱. نرمی و مدارا کردن؛ با مهربانی رفتار کردن.۲. گذشت در حق کسی زیادتر از حق او.
-
تسامح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasāmoh ۱. آسان گرفتن بر یکدیگر؛ مدارا کردن.۲. فروگذار کردن؛ سهلانگاری.
-
رفق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] refq ۱. نرمی و مدارا کردن؛ با مهربانی و لطف با کسی رفتار کردن.۲. [قدیمی] راحتی؛ گشایش.
-
کج دارومریز
فرهنگ فارسی عمید
(جمله) kajdāromariz ۱. ظرف را کج نگه دار تا حدی که چیزی که در آن است نریزد.۲. (اسم مصدر) [مجاز] مدارا کردن.
-
ارتفاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ertefāq ۱. (حقوق) حقی برای مِلک کسی در ملک دیگری، مانندِ حق عبور آب، حق گشودن پنجره، و حق ناودان.۲. رفیق بودن؛ رفاقت.۳. همراهی و مدارا کردن؛ سازش کردن.
-
نرمش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) narmeš ۱. [مجاز] مدارا؛ سازش.۲. (اسم، اسم مصدر) (ورزش) حرکات بدنی برای آمادهسازی و تقویت عضلات که غالباً بدون استفاده از وسایل خاصی انجام میشود.
-
چربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čarpīh] ‹چربه، چربو› čarbi ۱. مادۀ آلی درون بدن حیوانات و دانۀ گیاهان که در آب حل نمیشود؛ پیه.۲. [مجاز] سرشیر.۳. قیماق.۴. (اسم مصدر) چرب بودن؛ روغندار بودن.۵. [مقابلِ درشتی و خشونت] [مجاز] نرمی؛ ملایمت؛ رفق؛ مدارا؛ ملاطفت: ◻︎ به هر ک...