کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخمل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مُخمَل] maxmal پارچۀ لطیف نخی یا ابریشمی که پرزهای نرم دارد.
-
جستوجو در متن
-
خاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāv خواب؛ پُرز؛ کُرک: خاو مخمل.
-
ارخالق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹آرخالق› 'arxālo(e)q لباس کوتاه آستردار از جنس ترمه، مخمل، یا زری.
-
یخدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yaxdān ۱. جای یخ؛ یخچال؛ صندوقی که در آن یخ بگذارند.۲. صندوقی چوبی که روی آن را مخمل یا تیماج میکشند برای نگهداری رخت و لباس.
-
سوزنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به سوزن) suzani تکه پارچهای از مخمل، شال یا ترمه با حاشیه و ریشه که روی آن ابریشمدوزی یا گلابتوندوزی شده باشد و آن را زنان در رختکن حمام زیر لباسهای خود میگسترانند.
-
پرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرزه› porz ۱. کُرک.۲. (زیستشناسی) تارهایی بسیارنازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوهها، از قبیل هلو، به، و مانند آنها وجود دارد.۳. خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت.۴. تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچههای پشمی جمع میشود.