کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخصوص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخصوص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maxsus ۱. خاصشده.۲. خاص؛ ویژه.
-
جستوجو در متن
-
شمشیربازی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (ورزش) šamširbāzi نوعی ورزش که با استفاده از شمشیر مخصوص، لباسهای ایمنی و در زمین مخصوص انجام میشود.
-
اعلی حضرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] 'a'lāhazrat بلندجایگاه؛ عنوان مخصوص پادشاه.
-
خاصه تراش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] xās[s]etarāš سلمانی مخصوص پادشاه یا فرمانروا.
-
دیواری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دیوار) divāri مناسب یا مخصوص نصب به دیوار.
-
معین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'ayyan مخصوص و مقررشده؛ مشخص؛ معلوم.
-
تخصیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxsis خاص کردن؛ اختصاص دادن؛ چیزی را به چیز دیگر مخصوص داشتن؛ ویژه کردن.
-
سریت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سریَّة، جمع: سَراریّ] sorriy[y]at کنیز مخصوص همبستر شدن.
-
مصلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مصلّیٰ] ‹مصلا› mosallā ۱. جای نماز خواندن؛ جای نماز و دعا؛ نمازگاه.۲. محل مخصوص در خارج شهر که مردم در روزهای مخصوص برای نماز گزاردن به آنجا بروند.
-
باستیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bastion] [منسوخ] bāstiyān قلعۀ مخصوص نگهداری ابزار جنگی.
-
کوپه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] kupe هریک از اتاقهای مخصوص مسافر در قطار.
-
لابراتوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: laboratoire] lābrāto(u)vār محل مخصوص آزمایشهای علمی؛ آزمایشگاه.
-
فیلم بردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی. فارسی] filmbardār کسی که کارش ثبت تصاویر با دوربین مخصوص است.
-
زورخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ورزش) zurxāne ورزشگاه؛ محل مخصوص ورزشهای باستانی.