کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخروطسری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مخروط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] maxrut ۱. (ریاضی) از اشکال هندسی، شبیه کلهقند؛ کلهقندی.۲. (صفت) [قدیمی] تراشیدهشده؛ خراطیشده.
-
سری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] sari ۱. سَروری؛ بزرگی.۲. ریاست.
-
سری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: série] seri ۱. [عامیانه] مجموعهای از اشیا همجنس.۲. [عامیانه] ردیف؛ دسته؛ گروه.۳. (ریاضی) مجموعهای از اعداد یک دنبالۀ متناهی یا نامتناهی.۴. (صفت) (برق) متوالی.
-
سری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سرّ) [عربی. فارسی] serri ۱. پنهانی.۲. (قید) بهطور پنهانی: سری رفتار کردن.
-
آتش سری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی، مجاز] 'ātašsari تندخویی؛ خشمناکی؛ نابردباری: ◻︎ مکن تیزمغزی و آتشسری / نه زاینسان بُوَد مهتر لشکری (فردوسی: ۷/۵۵۶).
-
آن سری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آنسر) [قدیمی] 'ānsari ۱. آنطرفی.۲. [مقابلِ اینسری] [مجاز] آخرتی؛ اخروی؛ آنجهانی: ◻︎ باشم گستاخوار با تو که لاشی کند / صد گنه اینسری یک نظر آنسری (سنائی۲: ۳۱۵).۳. [مجاز] غیبی؛ خدایی: ◻︎ برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ...
-
شش سری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) [قدیمی، مجاز] šešsari زر ناب؛ طلای خالص.
-
سبک سری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] saboksari ۱. خودرایی.۲. بیخردی.۳. فرومایگی.
-
جستوجو در متن
-
چاتمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (نظامی) čātme وضع و شکل چند تفنگ که ته آنها را با اندکی فاصله از هم به زمین بگذارند و سر آنها را به هم تکیه بدهند که به شکل مخروط درآید.〈 چاتمه زدن: (مصدر متعدی) (نظامی)۱. چیدن تفنگها به شکل چاتمه.۲. (مصدر لازم) توقف عدهای قراو...
-
چرخوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čarxuk ۱. نوعی اسباببازی به شکل تکۀ چوب تراشیده به شکل مخروط که دور آن نخ میپیچند و طوری روی زمین رها میکنند که مدتی گرد خود بچرخد؛ گردنا.۲. چرخ کوچکی که با آن کاری انجام میدهند، مانند چرخ کوچک دستی که با آن پنبهدانه را از پنبه جدا می...