کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخدوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخدوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، مقابلِ خادم] maxdum کسی که به او خدمت میکنند؛ سَرور؛ آقا.
-
جستوجو در متن
-
غاشیه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāšiyedār ۱. خادمی که مٲمور نگهداری زینپوش اسب مخدوم است.۲. [مجاز] خادم مطیع و فرمانبردار که در سفر همراه مخدوم خود باشد.
-
مال گزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] mālgozār کسی که اموالی از محلی جمعآوری کند و به مخدوم خود یا دولت تحویل بدهد.
-
غاشیه کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qāšiyeke(a)š ۱. آنکه زینپوش اسب مخدوم را بر دوش بکشد؛ حملکنندۀ غاشیه.۲. [مجاز] خدمتگذار؛ فرمانبردار.
-
رکاب دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] rekābdār ۱. جلودار.۲. کسی که وظیفهاش نگه داشتن رکاب اسب است تا دیگری سوار اسب شود.۳. کسی که سواره یا پیاده همراه مخدوم خود میرود و لوازم او را با خود میبرد.۴. [قدیمی] ساقی.
-
ارباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'arbāb ۱. رئیس؛ بزرگ.۲. کارفرما.۳. آقا؛ مخدوم؛ سَرور.۴. صاحب؛ مالک.۵. عنوانی احترامآمیز برای برخی از بزرگان زردشتی: ارباب جمشید.۶. صاحبان.۷. [جمعِ رَبّ] [قدیمی] = رَبّ Δ فقط در معنی ۶ و ۷ بهصورت جمع به کار میرود.