کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مختل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مختل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مختلّ] moxtal[l] ۱. خللیافته؛ تباه.۲. آشفته و بههمخورده.
-
جستوجو در متن
-
فلج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] falaj ۱. (پزشکی) عارضۀ توقف یا مختل شدن حرکت در اعضای بدن بر اثر بیماری عصبی یا عضلانی.۲. (صفت) [عامیانه] مبتلا به این عارضه.
-
هرز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: halak] harz ۱. آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچومهره یا چاقو.۲. بیفایده؛ بیمصرف.۳. گیاه بیمصرف که در میان گیاهان مفید میروید و به آنها آسیب میزند.