کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخاطب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخاطب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moxātab کسی که دیگری با او سخن میگوید؛ طرف خطاب و صحبت.
-
جستوجو در متن
-
خوب
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) xob ۱. هنگام پذیرفتن سخن یا نظر مخاطب به کار میرود.۲. [مجاز] هنگام انتظار برای شنیدن دنبالۀ صحبت مخاطب به کار میرود.
-
ابهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ابهّة] 'obohhat, 'obbohat بزرگی، جلال، و شکوهی که باعث ترس و احترام در مخاطب میشود.
-
تو
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: tō] to ضمیر دومشخص مفرد؛ ضمیر منفصل مفرد مخاطب.
-
خطاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خِطاب] xe(a)tāb ۱. مخاطب قرار دادن کسی؛ با کسی رویاروی سخن گفتن.۲. (اسم) [قدیمی] عنوان؛ لقب.۳. (اسم) [قدیمی] حُکم.
-
شما
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: šmāh] šomā ضمیر دومشخص جمع؛ ضمیر جمع مخاطب. Δ از باب احترام بهجای ضمیر دومشخص مفرد نیز به کار میرود.
-
نکره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: نَکِرَة، مقابلِ مَعرِفَة، جمع: نَکَرات] naka(e)re ۱. [عامیانه، مجاز] بدقواره.۲. (ادبی) ویژگی اسمی که برای مخاطب نامعلوم و مجهول باشد.۳. (اسم) [قدیمی] ناشناخته.
-
های
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) hāy ۱. ‹آی، ای، هی› [عامیانه] برای مخاطب قرار دادن به کار میرود.۲. ‹وای، آه› برای اظهار تٲسف گفته میشود.
-
اسلوب الحکیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسلوب حکیم› (ادبی) 'oslubolhakim در بدیع، آن است که مخاطب کلام متکلم را عمداً خلاف مراد او تعبیر کند، مثلاً دشنام یا تهدید را حمل بر اظهار لطف و نوید کند، مانندِ این شعر: گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من / از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم (سع...
-
بلاغت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بَلاغة] balāqat ۱. فصیح بودن.۲. رسایی سخن.۳. (ادبی) در معانی، آوردن کلام مطابق اقتضای مقام و مناسب حال مخاطب.۴. خالص بودن کلام از ضعف تٲلیف.
-
خاک برسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] xākbarsar ۱. مصیبتدیده: ◻︎ پیران قبیله خاک برسر / رفتند به خاکبوس آن در (نظامی۳: ۴۲۴).۲. خوار؛ ذلیل. Δ در مخاطبه دشنام و نفرین است نسبت به مخاطب.〈 خاکبرسر شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] بدبخت شدن؛ بیچاره شدن.
-
هان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت، شبهجمله) hān ۱. کلمۀ تنبیه که در مقام آگاه ساختن کسی یا تٲکید در امری به کار میرود.۲. [عامیانه] برای تصدیق به کار میرود.۳. [عامیانه] هنگام مخاطب قرار گرفتن در جواب به جای بله گفته میشود.
-
التفات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eltefāt ۱. به سوی کسی نگریستن.۲. توجه کردن.۳. توجه و لطف داشتن به کسی.۴. (ادبی) در بدیع، آن است که متکلم یا شاعر در کلام یا شعر خود از تکلم به خطاب، از خطاب به غیبت، از غیبت به خطاب، یا از مخاطب به مخاطب دیگر بپردازد، مانندِ ای...
-
آی
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) 'āy ۱. برای اظهار درد به کار میرود: آی سرم.۲. (حرف ندا) برای مخاطب ساختن به کار میرود: آی بچه! چه کار میکنی؟.۳. برای دعوت به کار میرود: آی بستنی.۴. برای بیان افسوس و حسرت به کار میرود: آی دریغ، آی دریغا.۵. برای هشدار به کار میرود...