کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محکم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محکم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohkam ۱. استوار؛ سخت.۲. دارای پایداری که بهراحتی سست نمیشود: ایمان محکم.۳. ویژگی آنچه دارای سنجیدگی و استواری است.۴. باوقار؛ متین.۵. [مقابلِ متشابه] آیهای که معنی آن واضح و آشکار است.۶. (قید) بهسختی؛ بهشدت.۷. مورد وثوق و اطمینان.
-
جستوجو در متن
-
احکام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehkām ۱. محکم کردن؛ استوار کردن.۲. محکم بودن.
-
عروة الوثقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'orvatolvosqā دستگیرۀ محکم؛ دستاویز محکم.
-
محکمه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: محکمَة، جمع: محکمات] [قدیمی] mohkame = محکم
-
حبل المتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] hablolmatin ۱. رسن محکم؛ رشتۀ محکم.۲. شریعت اسلام.۳. قرآن.
-
اکید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'akid محکم؛ استوار.
-
اوثق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اَوثق] [قدیمی] 'o[w]saq محکمتر؛ استوارتر.
-
متاکد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mota'akked استوار؛ محکم.
-
متقن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] motqan محکم؛ استوار.
-
مرایر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرائر، جمعِ مرارَة] [قدیمی] marāy(')er ریسمانهای محکم.
-
خبوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خبوه، خبوره› [قدیمی] xabuk محکم؛ استوار.
-
مرصوص
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] marsus استوار؛ محکم.
-
مستحکم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مستحِکم] mostahkam استوار؛ محکم.
-
حصین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hasin استوار؛ محکم.