کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محوري پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اکسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: axle] 'aksel محوری عرضی که چرخهای محرک یا آزادگرد هر نوع وسیلۀ نقلیه روی آن نصب میشود؛ میله؛ محور چرخ.
-
گردون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] gardun ۱. هرچه دور خود یا گرد محوری بچرخد.۲. چرخ.۳. [مجاز] آسمان.
-
کمونیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: communisme] (سیاسی) komonism مکتبی که نظریۀ محوری آن حذف مالکیت خصوصی، تکیه بر مالکیت عمومی، و ایجاد جامعهای بیطبقه است.
-
ژیروسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gyroscope] (مکانیک) žiroskop وسیلهای به شکل چرخ یا قرص سنگین و متقارن که میتواند در حول محوری به آزادی بچرخد و در هر امتداد دلخواهی در فضا قرار گیرد و کاربردهای گوناگون علمی و صنعتی دارد؛ چرخشنما.
-
قرقره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹قرقرک، قرقر› qerqere ۱. استوانهای با دو انتهای پهن که به دور آن نخ پیچیده شده باشد.۲. قاب یا ماسورۀ چرخان که برای پیچیدن نخ، طناب، فیلم، نوار یا امثال آنها به کار میرود.۳. چرخ نصبشده روی محوری با دورۀ برآمده برای حمل تسمۀ تخت، یا دورۀ شیار...
-
دولاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی. فارسی] ‹دولآب› dulāb ۱. چرخ چاه؛ چرخ چوبی با دول و ریسمان که با آن آب از چاه میکشند: ◻︎ به چرخ اندر آیند دولابوار / چو دولاب بر خود بگریند زار (سعدی۱: ۱۱۲)، ◻︎ چو شوریدگان میپرستی کنند / بر آواز دولاب مستی کنند (سعدی۱: ۱۱۲).۲. گنجه...