کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محلولپاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
محلول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mahlul ۱. (شیمی) مادهای که از حل شدن مادهای دیگر در مایع بهوجود میآید.۲. (صفت) حلشده.
-
پاش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پاشیدن) pāš ۱. = پاشیدن۲. پاشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبپاش، عطرپاش، گلابپاش، گهرپاش.٣. (اسم مصدر) [قدیمی] پاشیدن.〈 پاش دادن: (مصدر متعدی) پراکندن چیزی بر روی زمین مانند بذر و دانه؛ پراکنده کردن.
-
گلاب پاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) golābpāš ظرف کوچک لولهدار بلوری یا چینی که در آن گلاب میریزند.
-
خاک پاش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xākpāš ۱. آنکه یا آنچه گردوخاک به هوا میپراکند.۲. [مجاز] مردمآزار.
-
سم پاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (کشاورزی) sampāš ۱. دستگاهی که بهوسیلۀ آن سمپاشی کنند.۲. آنکه سم میپاشد؛ پاشندۀ سم؛ مٲمور دفع آفات که مزارع و باغها و جاهای دیگر را بر ضد حشرات و آفات نباتی سمپاشی میکند.
-
سوخت پاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) suxtpāš لولۀ فلزی در دستگاه کاربراتور که بنزین از آن رد میشود؛ ژکیلور.