کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محضر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محضر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: محاظر] mahzar ۱. جای حضور.۲. [مجاز] درگاه.۳. جای نوشتن اسناد و احکام؛ دفتر ثبت اسناد.۴. دفترخانه.۵. سجل.۶. فتوانامه.۷. [قدیمی] گواهینامه.〈 محضر نوشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] گواهی نوشتن.
-
واژههای مشابه
-
نیک محضر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ‹نیکومحضر› [قدیمی] nikmahzar ۱. خوشرو؛ خوشبرخورد.۲. خوشصحبت.
-
واژههای همآوا
-
محذر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mohazzer ترساننده؛ آگاهکننده.
-
جستوجو در متن
-
محاضر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ محضر] mahāzer = محضر
-
دفترخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] [مجاز] daftarxāne جایی که اسناد معاملات یا ازدواج و طلاق را در دفتر رسمی ثبت میکنند؛ دفتر اسناد رسمی؛ محضر.
-
مشهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مشاهد] [قدیمی] mašhad ۱. محل حاضر شدن مردم؛ محضر؛ محل حضور.۲. محل شهادت؛ شهادتگاه.۳. مزار و آرامگاه یکی از ائمه.
-
مجلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مجالس] majles ۱. محل نشستن مردم؛ جای نشستن.۲. مکانی که در آن عدهای به منظوری خاص گرد هم میآیند.۳. مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانونگذاری جمع میشوند.۴. نمایندگان مردم؛ پارلمان.۵. مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان...