کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محصول 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
غله خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qallexiz ویژگی مزرعهای که محصول غلۀ آن زیاد باشد.
-
حاصلخیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] hāselxiz زمینی که قابلیت به بار آوردن محصول بسیار را دارد.
-
کشمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کشتمان› [قدیمی] kešmān ۱. زمینهای پیرامون ده که در آنها زراعت کنند.۲. آیش یا گردش زراعتی که هر سال محصول دیگری غیر از محصول سال قبل بکارند.
-
پی درو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) [قدیمی] peydero[w] آنچه از محصول که پس از درو کردن در مزرعه باقی بماند؛ کاهین.
-
حزار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] hazzār کسی که مقدار محصول مزرعه یا میوۀ درختی را تخمین و برآورد میکند.
-
فراورده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) farāvarde ۱. فراهمآورده؛ حاصل.۲. (اقتصاد) محصول بهدستآمده از طریق زراعت یا صنعت.
-
دم سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) domsiyāh ۱. کبوتری که پرهای دمش سیاه باشد.۲. نوعی برنج مرغوب محصول شمال ایران.
-
تقاوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqāvi پیشپرداخت دادن به کارگر یا کشاورز؛ پول یا بذری که مالک به زارع بدهد و بعد از برداشت محصول پس بگیرد.
-
کلنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: colonie] koloni ۱. سرزمینی که جمعی از مردم دیگر به آنجا کوچ کرده باشند؛ مستعمره؛ مهاجرنشین.۲. (پزشکی) مجموعهای شامل میلیونها باکتری که محصول تکثیر چند باکتری است و ممکن است با چشم دیده شود.
-
افشون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹افشان› (کشاورزی) 'afšun وسیلۀ چوبی سهشاخه یا چهارشاخه و دستهدار شبیه پنجۀ دست که برای جابهجا کردن محصول و جداکردن کاه از دانه استفاده میشود؛ انگشته؛ هسک؛ هید؛ چارشاخ.
-
ادراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'edrāk ۱. درک کردن؛ دریافتن؛ پی بردن؛ فهمیدن.۲. (اسم) قوۀ درک و فهم.۳. [قدیمی] دستیابی به چیزی؛ رسیدن.۴. [قدیمی] برداشت محصول.
-
بهاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بهار) bahāre ۱. بهاری: لباس پاییزه.۲. ویژگی زراعتی که حاصل آن در فصل بهار بهدست میآید.۳. ویژگی محصول کشاورزی کاشتهشده در بهار: کشت پاییزه.
-
بهره برداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bahrebardāri ۱. بهره برداشتن؛ سود بردن.۲. برداشتن حاصل زراعت.۳. بهدست آوردن و به فروش رساندن محصول کارخانه یا آنچه از معادن استخراج میشود.
-
کشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) kešt ۱. کاشتن؛ زراعت.۲. محصول.۳. (پزشکی) تکثیر میکروبها یا سلولهای بافت زنده با قرار دادن آنها در محیطهای مناسب.〈 کشت کردن: (مصدر متعدی) کاشتن؛ زراعت کردن.
-
برداشت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ برداشتن، اسم مصدر) bardāšt ۱. استنباط.۲. (کشاورزی) جمعآوری محصول.۳. (اقتصاد) برداشتن قسمتی از سرمایه یا سود یک مؤسسه پیش از فرارسیدن موقع تقسیم آن.۴. [قدیمی] عمل برداشتن چیزی.۵. تحمل؛ شکیبایی.