کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] moharrek ۱. تحریککننده.۲. (صفت) ایجادکنندۀ حساسیت.۳. (صفت) [قدیمی] بهحرکت درآورنده؛ جنباننده.
-
جستوجو در متن
-
محرکه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: محرّ کَة] moharreke = محرک
-
ولتاژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: voltage] (برق) voltāž مقدار نیروی محرک الکتریکی که برق را در هادیها جریان میدهد.
-
سلسله جنبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] selselejombān کسی که گروهی را به طریقی تحریک و رهبری کند؛ باعث؛ محرک؛ سلسلهجنباننده.
-
کافئین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: caféine] kāfe'in الکلوئیدی که در برگ چای و دانۀ قهوه وجود دارد و محرک سیستم عصبی مرکزی است.
-
آرمیچر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: armature] ‹ارمیچر› (برق) 'ārmičer محور سیمپیچیشده داخل استوانۀ استارت که در اثر ایجاد نیروی محرک الکتریکی با گردش آن موتور به حرکت درمیآید.
-
اکسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: axle] 'aksel محوری عرضی که چرخهای محرک یا آزادگرد هر نوع وسیلۀ نقلیه روی آن نصب میشود؛ میله؛ محور چرخ.
-
موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: موسیقیٰ، معرب، مٲخوذ از یونانی] musiqi ۱. فن آواز خواندن و نواختن ساز.۲. آهنگی که موجد حزن یا نشاط و محرک احساسات باشد.
-
رفتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) raftār ۱. واکنشهای انسان یا حیوان به محرکهای خارجی؛ طرز عمل.۲. [قدیمی] رفتن.۳. [قدیمی] خرامیدن؛ با ناز راه رفتن.
-
تانبول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] ‹تنبول، تملول، تامول› (زیستشناسی) tāmbul درختچهای شبیه تاک، با برگهای پهن، سبز، و معطر. برگهای آن را میجوند، محرک اشتها است و در هند، مالزی، و هندوچین میروید.
-
موتور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: moteur] motor ۱. دستگاهی که با تبدیل انرژی الکتریکی یا انرژی حاصل از سوخت به انرژی مکانیکی باعث انجام کار در ماشینها میشود.۲. آنچه باعث ایجاد حرکت شود؛ محرک.۳. [عامیانه] = موتورسیکلت
-
نعناع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹نعنا، نانا، نانه› (زیستشناسی) na'nā' گیاهی با برگهای بیضی و دندانهدار، ساقههای بلند، و گلهای ریز سرخ یا بنفش که از سبزیهای خوردنی است و عطر مخصوصی دارد. خشککردۀ آن در بعضی از غذاها به کار میرود. ضد نفخ و ضد قی و محرک است...
-
ترب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tor[o]b گیاهی یکساله، با برگهای درشت. گلهای آن شبیه شببو و بهرنگ بنفش یا سفید، ریشۀ آن شبیه چغندر، پوستش سفید یا سیاه، طعمش تندوتیز، با ویتامینهای A، B، و C و فسفر، و از سبزیهای خوردنی است. اشتهاآور و محرک عمل رودهها میباش...
-
قهوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قهوَة] (زیستشناسی) qahve ۱. نوشیدنی تیرهرنگی که از دَم کردن دانههای بودادۀ گیاه قهوه تهیه میشود و محرک اعصاب است.۲. (زیستشناسی) دانههای تیرهرنگ گیاه قهوه که بو دادۀ آن را جوشانده و مینوشند.۳. (زیستشناسی) گیاهی درختی با برگهای ب...