کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محدوده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محدوده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: محدودَة] mahdude ۱. قسمتی که با نشانهها و علائم از بخشهای دیگر متمایز شده باشد.۲. [مجاز] چیزی که حدوحدود مشخص دارد.
-
جستوجو در متن
-
حوزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَوزَة] ho[w]ze ۱. ناحیه؛ محدوده؛ قلمرو.۲. = حوزۀ علمیه〈حوزۀ علمیه: محل آموزش علوم اسلامی: حوزۀ علمیهٴ قم.
-
گشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) gašt ۱. گردش؛ سیاحت.۲. گردیدن؛ دگرگون شدن.۳. (نظامی) رفتوآمد مٲموران انتظامی در محدودهای خاص بهمنظور نظارت بر اوضاع.۴. (اسم) (نظامی) مٲموری که این مراقبت و نظارت را بر عهده دارد.
-
کادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cadre] kādr ۱. خط یا خطوطی که نوشته یا تصویر را برای مشخص و متمایز شدن در درون آن قرار میدهند.۲. چهارچوبی از جنس چوب، فلز، یا پلاستیک که عکس، تابلو، یا آینه را در آن قرار میدهند؛ قاب.۳. گروهی از افراد که با تخصصها و وظایف یکسان در ...
-
خال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xāl ۱. (پزشکی) محدوده یا نقطۀ تیرهرنگ بر روی پوست بدن.۲. لکۀ کوچک یا نقطۀ سیاه بر روی چیزی.۳. (تصوف) نقطۀ وحدت.〈 خالخال: دارای خال بسیار؛ خالخالی.〈 خال زدن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) = خالکوبی
-
دایره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دائرَة، جمع: دوائر] dāy(')ere ۱. (ریاضی) شکل مسطح گردی که همۀ نقاط آن از مرکز به یک فاصله باشند.۲. خط گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد؛ پرهون.۳. چنبر؛ حلقه.۴. (موسیقی) از آلات موسیقی ضربی بهصورت چنبری چوبی که در یک طرف آن پوست ناز...