کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محترق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محترق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mohtareq ۱. (نجوم) ویژگی ستارهای که دچار احتراق شده.۲. [قدیمی] آتشگرفته؛ سوزان.۳. [قدیمی] شدید؛ سخت.
-
جستوجو در متن
-
محترقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: محترقَة] mohtareqe = محترق
-
چخماق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چاخماق، چاقماق، چخماخ› čaxmāq ۱. قطعۀ آهن که به سنگ میزنند تا جرقه تولید شود و با آن آتش روشن کنند؛ آتشزنه.۲. آلتی در تفنگ که وقتی به ته فشنگ میخورد گلوله محترق میشود.
-
سیلندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cylindre] silandr ۱. قطعهای به شکل استوانه در موتور اتومبیل با سرپوشی که در داخل پیستون حرکت میکند و گاز بنزین و هوای فشرده در آن محترق میشود.۲. [منسوخ] کلاه استوانهشکل سیاهرنگ که در مراسم رسمی بر سر میگذارند.