کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محافظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
محافظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mohāfez حفظکننده؛ نگهبان.
-
جستوجو در متن
-
اتالیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] 'atāliq مربی؛ للـه؛ نگهبان؛ محافظ.
-
گوربان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gurbān نگهبان گور؛ محافظ مقبره.
-
خفیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] xafir نگهبان؛ محافظ؛ حامی.
-
پهره دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] pahredār پاسدار؛ نگهبان؛ محافظ.
-
مرتقب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mortaqeb محافظ و نگهبان؛ مراقب؛ چشمدارنده.
-
نرم شامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) narmšāme داخلیترین پرده محافظ مغز؛ امالرقیق
-
نگهدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹نگاهدار› negahdār نگهدارنده؛ حفظکننده؛ مراقب؛ محافظ.
-
راهدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹رهدار، راهدارنده› rāhdār ۱. پاسبان و نگهبان راه؛ محافظ راه.۲. کسی که باج راه میگیرد.
-
رب النوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ربّ النَّوع] rabbonno[w]' در باور ملتهای کهن، نیرویی فراطبیعی محافظ یا مسلط بر یکی از پدیدههای طبیعت؛ الهه.
-
رقیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: رقباء] raqib ۱. آنکه میخواهد از کسی پیشی گیرد؛ آنکه با کسی رقابت میکند.۲. [جمع: رقیبان] هریک از دو نفری که به یک نفر عشق میروزند.۳. [قدیمی] نگهبان؛ پاسبان؛ محافظ.
-
سخت شامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) saxtšāme خارجیترین لایۀ محافظ مغز که به استخوان جمجمه چسبیده است؛ پردۀ خارجی مغز؛ امالغلیظ.
-
جوشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَوشن، جمع: جواشن] jo[w]šan ۱. نوعی زره با حلقههای فلزی بههمچسبیده؛ دِرع.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] محافظ: ◻︎ دانش اندر دل چراغ روشن است / وز همه بد بر تن تو جوشن است (رودکی: ۵۳۳).
-
پاسبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: pāspān] pās[e]bān ۱. (نظامی) مٲمور نیروی انتظامی و شهربانی (سابق) که وظیفهاش حفظ نظم و آرامش شهر است.۲. نگهبان؛ محافظ؛ محافظتکننده.〈 پاسبان فلک:۱. [مجاز] ستارۀ زحل؛ کیوان.۲. [مجاز] خادم پیر.