کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
محاسبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
محاسبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: محاسَبَة] mohāsebe ۱. حساب کردن.۲. با کسی حساب کردن؛ به حساب و کتاب کسی رسیدن.۳. [مجاز] رسیدگی و بررسی امری.
-
جستوجو در متن
-
ارثماطیقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (ریاضی) [قدیمی] 'aresmātiqi علم اعداد؛ علم حساب؛ فن محاسبه.
-
قمری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قمر) [عربی. فارسی] qamari محاسبهشده براساس گردش انتقالی ماه: سال قمری.
-
حسابدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] hesābdār کسی که حساب، دادوستد، قرض، و طلب اداره یا مؤسسهای را در دفتر ثبت و محاسبه میکند؛ محاسب.
-
زیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: زیگ] (نجوم) [قدیمی] zij ۱. جدولی که در قدیم برای محاسبۀ نجومی و تعیین احوال و حرکات ستارگان و استخراج احکام به کار میرفته.۲. حساب نجوم؛ طریقۀ ستارهشناسی.
-
تقویم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqvim ۱. تقسیم اوقات به دورهها و مقیاسهای معین.۲. (اسم) دفترچه یا ورقۀ کاغذ که در آن حساب روزها و ماهها را چاپ میکنند؛ گاهنامه.۳. [قدیمی] راست کردن؛ کجی چیزی را راست کردن.۴. [قدیمی] قیمت کردن؛ بهای جنسی را معین کردن؛ ارزیابی.&l...