کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجوف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mojavvaf آنچه میانش تهی شده باشد؛ میانتهی.
-
جستوجو در متن
-
سلاما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُلامَیات] ‹سلامی› (زیستشناسی) [قدیمی] solāmā هر استخوان مُجِوِف از استخوانهای کوچک، مانند استخوانهای انگشتان.
-
کبیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] kabis ۱. نوعی خرما.۲. نوعی زیور؛ زیوری مجوف که در آن مادۀ خوشبو پر کنند.
-
کاواک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کاوک› [قدیمی] kāvāk ۱. پوچ؛ میانتهی؛ بیمغز؛ مجوف.۲. سوراخ و شکاف میان درخت.
-
زرنب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) zarnab گیاهی با برگهای درشت مایل به زرد، گلهای زرد، و ساقههایش مجوف که در گذشته مصرف دارویی داشته؛ سرو ترکستانی.
-
ساداوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُریانی] ‹سادآوران، سیاهداران، سیاهداوران› (زیستشناسی) [قدیمی] sādāvarān مادهای سرخرنگ و تلخمزه شبیه صمغ که از درون بیخ و تنۀ بعضی درختان کهن مانند نارگیل و گردو که مجوف شده باشد به دست میآید و در طب قدیم به کار میرفته.
-
غافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غافِث] (زیستشناسی) [قدیمی] qāfat گیاهی خاردار و تلخمزه با برگهای دراز، شاخههای باریک و مجوف، گلهای کبود، و ارتفاعی درحدود ۵۰ سانتیمتر که برگ، گل، و عصارۀ آن در طب به کار میرود و برای امراض کلیه، کبد، و اسهال نافع است.
-
درونج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: درونک] (زیستشناسی) [قدیمی] da(o)runaj گیاهی با ساقۀ بلند و مجوف که روی زمین میخوابد، برگهای شبیه برگ بادام، گلهای زردرنگ، ریشۀ گرهدار و به شکل عقرب، و طعم تلخ که در طب به کار میرود؛ درونه، درونک عقربی.