کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مجامر] ‹مجمره› mejmar ۱. ظرفی که در آن آتش میریزند؛ آتشدان.۲. [قدیمی] عودسوز؛ بویسوز.
-
جستوجو در متن
-
مجامر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مِجمَر] [قدیمی] majāmer = مجمر
-
مدخنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مدخنَة، جمع: مداخن] [قدیمی] medxane مجمر؛ بویسوز.
-
پروار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] parvār ۱. آتشدان؛ مجمر.۲. عودسوز.
-
مجمره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مجمرَة] mejmare ۱. = مجمر۲. (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی.
-
عودسوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'udsuz مجمر؛ بویسوز؛ ظرفی که در آن عود میسوزانند.
-
غلاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلاله، گلاله› [قدیمی] qolāle زلف؛ دستۀ موی؛ کاکل: ◻︎ جهان شد از نفحات نسیم مشکافشان / چنانکه از دم مجمر غلالهٴ جانان (کمالالدین اسماعیل: ۷۷).