کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجسم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجسم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mojassam چیزی که بهصورت جسم در آمده و جسمیت پیدا کرده باشد؛ هرچیزی که دارای عرض و طول و عمق باشد.
-
جستوجو در متن
-
متصور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَصوّر] mote(a)savver کسی که صورت چیزی را در خیال خود مجسم میکند.
-
تصور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasavvor ۱. صورت کسی یا چیزی را در خیال خود مجسّم ساختن.۲. گمان کردن؛ پنداشتن؛ انگاشتن.
-
برساوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (نجوم) barsāvoš صورتی فلکی در نیمکرۀ شمالی آسمان که به شکل مردی با شمشیری در یک دست و یک سر در دست دیگر مجسم میشود.
-
تروکاژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: trucage] (سینما) to(e)rukāž وسایل و ترفندهایی در فیلمبرداری سینما که برای نشان دادن وقایع یا مناظری که مجسم ساختن آنها بهطور طبیعی ممکن نیست انجام میشود.
-
سیمیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی؟] simiyā در قدیم صاحبان این علم برای حروف طبایعی مرموز قائل شده و مدعی بودند که بهوسیلۀ حروف و اسما میتوان در عالم طبیعت تصرف کردن یا آنکه در قوۀ تخیل و تصور دیگران نفوذ کرد و چیزهایی را که وجود ندارد در نظر آنان مجسم ...
-
دیانا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی: diana] ‹دیان› diyānā در نزد رومیان قدیم الهۀ ماه و جنگلها و حامی زنان در هنگام زاییدن. او را بهصورت زنی که لباس صیادان در تن و کمان و جعبۀ تیری در دست داشت مجسم میساختند.