کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجتمع خانه ای متناهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خانگی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خانه) xānegi ۱. مربوط به خانه: لوازم خانگی.۲. ویژگی حیوانی که در خانه تربیت شده است: کبوتر خانگی، مرغ خانگی.۳. تهیهشده در خانه: نان خانگی، ◻︎ شراب خانگیام بس، می مغانه بیار / حریف باده رسید ای رفیق توبه وداع (حافظ: ۵۹۰).
-
لک وپک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lakopak اسباب و ادوات خانه از کاسه، کوزه، و فرش.= لکوپک کردن: [قدیمی] آمدوشد؛ تکاپو: ◻︎ ای لک ار ناز خواهی و نعمت / گرد درگاه او کنی لکوپک (رودکی: ۵۰۴).
-
تارین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] tārin = تاریک: ◻︎ ای خواجه من جام میام چون سینه را غمگین کنم؟ / شمع و چراغ خانهام چون خانه را تارین کنم؟ (مولوی: لغتنامه: تارین).
-
آهوپا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'āhupā ۱. تندرو؛ تیزرفتار؛ آنکه مانند آهو بدود و فرار کند.۲. (اسم) ‹آهوپای، پاآهو› نوعی گچبری برجسته در سقف یا دیوار خانه؛ مقرنس.۳. خانۀ ششگوشه؛ خانۀ ششضلعی: ◻︎ ای همایونبنای آهوپای / آهویی نانهاده در تو خدای (ابوالفرج رو...
-
کارفرما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کارفرمای› kārfarmā ١. [مقابلِ کارگر] (حقوق) آنکه در قبال پرداخت مزد، کارگران را به کار میگمارد؛ صاحبکار: ◻︎ کارفرمای همی داند فرمودن کار / لاجرم کارگر از کار همیآید بر (فرخی: لغتنامه: کارفرما).۲. [قدیمی] فرمانروا؛ حاکم.٣. [قدیمی] اث...
-
خام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xām ۱. ناپخته.۲. نارس؛ کال.۳. [مجاز] ناآزموده؛ بیتجربه: ◻︎ تا به دکّان و خانه درگروی / هرگز، ای خام، آدمی نشوی (سعدی: ۱۲۰).۴. ویژگی چیزی که دستکاری نشده و در حالت طبیعی آن تغییری نداده باشند: نفت خام.۵. [قدیمی] دباغینشده (چرم).۶. [قدیمی] جوش...
-
دار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: دیار] [قدیمی] dār ۱. خانه؛ سرا.۲. [مجاز] دنیا.〈 دار عقبی: [قدیمی، مجاز] خانۀ آخرت؛ جهان دیگر.〈 دار غرور: [قدیمی، مجاز]۱. سرای خودخواهی و خودبینی.۲. دنیا: ◻︎ دور باد از خجسته مجلس تو / نکبت دهر پیر و دار غرور (سوزنی: ۲۰۸).&...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...