کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجازات کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اعدام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'dām ۱. کشتن کسی به عنوان مجازات.۲. [قدیمی] نیست کردن؛ نابود کردن.
-
تبعید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tab'id ۱. بیرون کردن کسی از محل اقامت خود و به جای دیگر فرستادن، بهعنوان نوعی مجازات؛ نفی بلد.۲. دور کردن.
-
نسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nasaq ۱. نظموترتیب.۲. روش.۳. مجازات؛ کیفر.〈 نسق کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] سیاست کردن؛ تنبیه کردن؛ کیفر دادن.
-
سیاستگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] siyāsatgāh محل مخصوص عقوبت کردن و به مجازات رسانیدن مجرمان؛ جای سیاست.
-
سیاست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: سیاسة] siyāsat ۱. اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور.۲. درایت؛ باهوشی؛ خردمندی.۳. [عامیانه، مجاز] حسابگری منفعتجویانه.۴. برنامۀ کار یا شیوۀ عمل.۵. [قدیمی] عقوبت؛ مجازات.〈 سیاست کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] عقوبت کردن؛ م...
-
مالش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: malisn] māleš ۱. دستمالی.۲. [مجاز] تنبیه؛ مجازات.〈 مالش دادن: (مصدر متعدی)۱. مالیدن.۲. مشتمال دادن.۳. [مجاز] تنبیه کردن: ◻︎ چنانت دهم مالش از تیغ تیز / که یا مرگ خواهی ز من یا گریز (نظامی۵: ۸۲۸).
-
ادب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آداب] 'adab ۱. رفتار پسندیده مطابق با هنجارهای جامعه؛ خوی خوش.۲. روش مناسب هر کار.۳. (اسم مصدر) تنبیه؛ مجازات.۴. فرهنگ؛ فضل و معرفت.۵. = ادبیات۶. (اسم مصدر) تربیت کردن.۷. [قدیمی] علمی که با تسلط بر آن شخص میتواند سخن درست و ناد...
-
غرامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غرامَة، جمع: غرامات] qa(e)rāmat ۱. مالی که بابت خسارت داده یا گرفته میشود؛ تاوان.۲. زیان؛ ضرر.۳. مشقت.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] پشیمانی؛ ندامت.〈 غرامت خواستن: (مصدر لازم) تاوان خواستن.〈 غرامت دادن: (مصدر لازم) تاوان دادن.〈 ...
-
حد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حدّ] had[d] ۱. اندازه؛ مقدار.۲. کرانه؛ مرز.۳. (اسم) [جمع: حُدُود] حائل و حاجز میان دو چیز.۴. کناره و انتهای چیزی.۵. (فقه) عقوبت و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم، مانندِ تازیانه زدن شرابخوار.۶. [قدیمی] تمیز دادن چیزی از چیزی.۷. [قدیمی] ...