کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجازات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجازات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجازاة] mojāzāt ۱. جزا دادن؛ پاداش دادن.۲. (اسم) کیفر.
-
جستوجو در متن
-
جنحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جنحَة] (حقوق) [منسوخ] jonhe جرمی که مجازاتش بیشتر از مجازات عمل خلاف و کمتر از مجازات جنایت باشد.
-
جریمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جریمَة، جمع: جرائم] jarime ۱. پولی که از مجرم گرفته میشود؛ مجازات نقدی.۲. [مجاز] مجازات.۳. [قدیمی] گناه؛ بزه.
-
اعدام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'dām ۱. کشتن کسی به عنوان مجازات.۲. [قدیمی] نیست کردن؛ نابود کردن.
-
سیاستگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] siyāsatgāh محل مخصوص عقوبت کردن و به مجازات رسانیدن مجرمان؛ جای سیاست.
-
خون خواهی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] xunxāhi به انتقام خون کسی که کشته شده قاتل او را کشتن یا خواهان مجازات او شدن.
-
ادعانامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (حقوق) 'edde'ānāme نوشتهای که دادستان به دادگاه میدهد و در آن برای کسی که مرتکب جرمی شده درخواست مجازات میکند؛ کیفرخواست.
-
جهنم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از عبری] jahannam ۱. جایی بسیار گرم و سوزان که گناهکاران در قیامت در آنجا مجازات میشوند؛ دوزخ.۲. [مجاز] جای بسیار آزاردهنده.
-
زجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zajr ۱. رنج؛ سختی؛ آزار.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] تنبیه؛ مجازات.
-
جزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جزاء] jazā ۱. مجازات بدی؛ کیفر.۲. پاداش نیکی؛ مزد.
-
تبعید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tab'id ۱. بیرون کردن کسی از محل اقامت خود و به جای دیگر فرستادن، بهعنوان نوعی مجازات؛ نفی بلد.۲. دور کردن.
-
نسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nasaq ۱. نظموترتیب.۲. روش.۳. مجازات؛ کیفر.〈 نسق کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز] سیاست کردن؛ تنبیه کردن؛ کیفر دادن.
-
نسقچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. ترکی] [قدیمی] nasaqči پاسبان و مٲموری که وظیفهاش برقرار ساختن نظم بود؛ مٲمور تنبیه، سیاست، و مجازات گناهکاران.
-
نسقچی باشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. ترکی] [قدیمی] nasaqčibāši سرپرست پاسبانان و مٲمورانی که وظیفهشان برقرار ساختن نظم بود؛ سرپرست مٲموران تنبیه، سیاست، و مجازات گناهکاران.