کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مجاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مجاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، مقابلِ حقیقت] (ادبی) majāz استعمال کلمهای در غیر معنی حقیقی خود که از جهتی مناسبت با معنی اصلی داشته باشد.
-
مجاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mojāz اجازهدادهشده؛ دارای اجازه؛ جایز؛ روا.
-
جستوجو در متن
-
پاپتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] pāpati ۱. پابرهنه.۲. [مجاز] لات.۳. [مجاز] بیچیز.
-
بصیرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بصیرة، جمع: بَصائِر] basirat ۱. بینش؛ بینایی.۲. [مجاز] دانایی.۳. [مجاز] زیرکی.۴. (اسم) [مجاز] عقل.۵. (اسم) [مجاز] شاهد؛ حجت.
-
مردانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: martānak] mardāne ۱. مربوط به مردان.۲. (قید) [مجاز] از روی دلیری؛ شجاعانه.۳. [مجاز] بزرگ؛ تنومند.۴. [مجاز] برتر.۵. [قدیمی، مجاز] شجاع.
-
فرونشستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) forunešastan ۱. [مجاز] آرام شدن؛ تسکین یافتن درد و مانند آن.۲. [مجاز] کاسته شدن از چیزی و از بین رفتن آن.۳. [مجاز] پایین رفتن.۴. [مجاز] فرورفتن؛ داخل شدن در چیزی.۵. [مجاز] خاموش شدن.۶. [قدیمی] نشستن.
-
یک رویه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [قدیمی] yekruye ۱. ویژگی کسی یا چیزی که یک رو دارد.٢. (قید) [مجاز] بالکل؛ کلاً؛ همگی.٣. (قید) [مجاز] یکسره.٤. (قید) [مجاز] متفقاً؛ بهاتفاق.٥. [مجاز] ساده؛ بیریا.٦. [مجاز] صریح؛ آشکار.
-
مجازا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] majāzan از روی مجاز.
-
بیجا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bijā ۱. آنکه جا و مکان یا خانه ندارد.۲. [مجاز] بیهنگام؛ بیموقع.۳. [مجاز] نادرست.۴. [مجاز] بیسبب.
-
گرفته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gerefte ۱. بهدستآمده.۲. ستاندهشده.۳. [مجاز] تیره.۴. [مجاز] افسرده؛ دلتنگ.۵. [مجاز] خسیس.
-
مذاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mazāq ۱. ذائقه.۲. [مجاز] ذوق.۳. [قدیمی، مجاز] طعم؛ مزه.۴. [قدیمی، مجاز] دهان.
-
خالی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xāli ۱. [مقابلِ پُر] تهی.۲. جای تهی؛ خلوت.۳. [مجاز] دور؛ برکنار.۴. [مجاز] تنها.۵. [قدیمی، مجاز] بدون همراهی چیز دیگر.
-
جمود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jomud ۱. [مجاز] انعطافناپذیری؛ بینرمشی.۲. [مجاز] خشک شدن؛ خشکی.۳. [مجاز] افسرده شدن؛ افسردگی.۴. جامد بودن.
-
فرونهادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] foruna(e)hadan ۱. پایین نهادن.۲. پایین آوردن.۳. [مجاز] دراز کردن.۴. [مجاز] ایجاد کردن.۵. [مجاز] بیان کردن.