کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مثل راندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اطراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etrād ۱. فرمان طرد دادن؛ به راندن کسی فرمان دادن.۲. دور کردن و راندن کسی را.
-
سوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سَوق] so[w]q ۱. راندن.۲. راندن چهارپا.۳. [مجاز] جهت دادن؛ راهنمایی و هدایت.
-
سیاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] siyāq ۱. اسلوب و روش سخن.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] راندن چهارپایان؛ راندن.
-
ران
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ راندن) rān ۱. = راندن۲. راننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): اتومبیلران، ارابهران، قایقران.
-
سیاقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سیاقة] siyāqat ۱. طرز؛ روش.۲. (اسم مصدر) روش خواندن و بیان کردن حدیث.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] راندن چهارپایان؛ راندن.
-
حدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حداء] [قدیمی] hodā ۱. سرود و آوازی که شتربانان عرب هنگام راندن شتر میخوانند.۲. (اسم مصدر) راندن شتر با خواندن سرود و آواز.
-
تسییر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasyir راندن؛ روانه کردن؛ به راه انداختن.
-
تطرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatrid طرد کردن؛ راندن؛ دور کردن.
-
کشتی رانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ka(e)štirāni شغل و عمل کشتیران؛ کشتی راندن.
-
گفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: guftan] goftan حرف زدن؛ سخن راندن؛ ادا کردن سخن.
-
دفع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] daf ' راندن از نزد خود؛ دور کردن؛ رد کردن؛ پس زدن.
-
هر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [عامیانه] her لفظی که هنگام راندن کسی یا حیوانی میگویند.
-
اضلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ezlāl گمراه گردانیدن؛ به گمراهی افکندن؛ گمراه کردن؛ به بیراهه راندن؛ گمراهی.
-
لعن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] la'n ۱. نفرین کردن.۲. دشنام دادن.۳. راندن.
-
تمشیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تمشیة] tamšiyat ۱. راه بردن؛ به راه انداختن.۲. راندن.۳. روان ساختن.