کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متعهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متعهد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَعهّد] mote(a)'ahhed ۱. دارای عهدوپیمان برای انجام وظیفه.۲. کسی که امری را عهدهدار شود؛ دارای تعهد.
-
جستوجو در متن
-
عهده دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ohdedār عهدهدارنده؛ برعهدهدارنده؛ آنکه امری را به گردن گرفته؛ متعهد.
-
متقلد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motaqalled ۱. کسی که امری را بر گردن گرفته؛ متعهد.۲. مقلد؛ پیرویکننده.
-
تکفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] takaffol ۱. کفایت کردن.۲. کفیل شدن؛ متعهّد شدن؛ بهعهده گرفتن؛ عهدهدار امری یا کاری شدن.
-
پذرفتگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پذرفتگار، پذیرفتکار، پذیرفتار، پذرفتار› pa(e)zroftgār ۱. قبولکننده؛ پذیرنده.۲. ضامن؛ کفیل؛ متعهد: ◻︎ چو روشن گشت بر شاپور کارش / به صد سوگند شد پذرفتگارش (نظامی۲: ۲۸۵).۳. فرمانبردار.