کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متشکل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
متشکل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَشکّل] mote(a)šakkel ۱. شکلگرفته؛ تشکیلشده.۲. [قدیمی] آنچه به شکل و صورت مخصوص درآمده باشد؛ شکلپذیر.
-
جستوجو در متن
-
شوفاژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chauffage] šufāž سیستم گرمایشی متشکل از موتورخانه و رادیاتورها.
-
وافور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vapeur، مٲخوذ از لاتینی] ‹واپور› vāfur وسیلهای متشکل از یک لولۀ توخالی و حقهای در انتهای آن که برای کشیدن تریاک به کار میرود.
-
میکروسکوپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: microscope] mikroskop ۱. (فیزیک) دستگاهی متشکل از یک یا چند عدسی که میتواند از اشیاء بسیارریز، تصاویری چندین برابر بزرگتر ارائه دهد.۲. (نجوم) صورت فلکی در نیمکرۀ جنوبی آسمان.
-
هزاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hazārak] hezāre ۱. دورۀ هزارساله.۲. مراسمی که به مناسبت هزارمین سال تولد یا درگذشت کسی برپا شود.۳. [قدیمی] گروهی سپاهی متشکل از هزار نفر.
-
ارگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: orgue، مٲخوذ از یونانی و لاتینی] (موسیقی) 'org نوعی ساز بادی شبیه پیانو متشکل از دو ردیف صفحهکلید و یک مجموعه پدال که اصوات آن بهوسیلۀ جریان هوا در لولههایی با اندازههای مختلف تولید میشود. Δ نواختن این ساز قدیمی از قرن ...
-
باتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: batterie] ‹باطری› bātri ۱. (برق) دستگاهی متشکل از چند پیل و دارای صفحههای مثبت و منفی که در محلول اسیدسولفوریک قرار دارد و برای تولید قوۀ برق در اتومبیل و بعضی ماشینهای دیگر به کار میرود.۲. (نظامی) [منسوخ] واحد شمارش توپخانه.
-
لنف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: lymphe] ‹لمف› (زیستشناسی) lanf ۱. مایع بیرنگ یا اندکی زرد متشکل از پلاسما و گلبولهای سفید که ازدیوارۀ مویرگها به بیرون تراویده، در رگهای لنفاوی جریان مییابد و مواد را بین خون و سلولهای بدن جابجا میکند.۲. شیرهای آبکی که در نبا...
-
فیبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: fibre] fibr ۱. نوعی تختۀ نازک متشکل از خاکاره و ضایعات چوبی که در نجاری به کار میرود.۲. الیافی که در صنعت به کار میرود؛ لیف.۳. (زیستشناسی) مواد سلولزی موجود در مواد غذایی که هضم نمیشوند ولی حرکات اندام گوارشی را تنظیم میکنند.
-
سیستم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: systéme] sistem ۱. مجموعهای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند؛ دستگاه: سیستم گوارشی، سیستم بانکی.۲. آنچه شکل، ساختار، و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین میکند: سیستم کامپیوتر.۳. مجموعهای از قواعد و اصو...
-
مجلس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مجالس] majles ۱. محل نشستن مردم؛ جای نشستن.۲. مکانی که در آن عدهای به منظوری خاص گرد هم میآیند.۳. مکانی که در آن نمایندگان سیاسی مردم برای قانونگذاری جمع میشوند.۴. نمایندگان مردم؛ پارلمان.۵. مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان...
-
جبهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَبهَة] jebhe ۱. (نظامی) میدان جنگ.٢. (سیاسی) گروهی متشکل از حزبها و سازمانهای مختلف که برای رسیدن به اهداف معیّن با یکدیگر متحد میشوند.٣. (هواشناسی) محل برخود دو توده هوای گرم و سرد.٤. گروه؛ جماعت: جبههٴ مخالف.٥. بَر؛ جنب؛ پهلو.۶. [ج...
-
رباعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [عربی: رباعیّ] robā'i ۱. آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد؛ چهارتایی.۲. (اسم) (ادبی) شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن همقافیه و بر وزن «لا حول و لا قوة الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراعها ه...