کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متخصص قلب و عروق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
واریس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: varice] (پزشکی) vāris ورم و برجستگی سیاهرگ یا عروق لنفاوی بهخصوص در پاها.
-
قلب کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] qalbkāri شغل و عمل قلبکار.
-
شستگانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šestgāni ۱. اساس؛ بنیان: ◻︎ ز قلب درگه او ساز شستگانی عمر / که قلب کعبه کند شستگانی محراب (ابوالفرج رونی: ۲۵).۲. بنیاد و پی عمارت.
-
برسام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) [قدیمی] barsām سینهدرد؛ ورم سینه؛ التهاب پردۀ بین کبد و قلب؛ ذاتالجنب.
-
میترال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: mitral] (زیستشناسی) mitrāl دریچۀ بین بطن و دهلیز چپ قلب.
-
آبشامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'ābšāme پردهای که روی احشا و قلب و ششها را پوشانیده و از دو لایۀ نازک تشکیل شده است.
-
نبض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] (زیستشناسی) nabz ۱. جنبش رگ در انسان و حیوان.۲. حرکت قلب؛ ضربان قلب.۳. اثر خارجی کار سرخرگها که فقط در جایی از بدن احساس میشود که سرخرگ در زیر پوست و روی استخوان قرارگرفته باشد، مانند مچ دست و گیجگاه.
-
خمیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xamis ۱. پنجشنبه.۲. لشکر و سپاه که مرکب از مقدمه، میمنه، میسره، قلب، و ساقه باشد.
-
شاه توت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šāhtut درختی با برگهایی دندانهدار و شبیه قلب و میوهای قرمز یا سیاهرنگ شبیه توت.
-
کاردیوگرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cardiogramme] (پزشکی) kārdiyog[e]rām نموداری که بهوسیلۀ کاردیوگراف ثبت میشود و نشاندهندۀ کار قلب است.
-
ترومبوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: thrombose] (پزشکی) to(e)romboz تشکیل لختۀ خون در قلب یا یکی از رگها و بسته شدن راه خون.
-
تشفی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašaffi ۱. شفا یافتن.۲. آرامش خاطر یافتن؛ بهبود و آسودگی قلب پیدا کردن.
-
دل آسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] del[']āsā آسایشدهنده به دل؛ آنچه باعث آسایش قلب و آرامش خاطر شود.
-
ناسره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) nāsare ۱. غیر خالص.۲. کلام نازیبا و نارسا.۳. [قدیمی] زر قلب؛ پول معیوب.
-
شش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šuš] (زیستشناسی) šoš هریک از دو اندام اسفنجمانندی که درون سینه و در دو طرف قلب جا دارد؛ ریه؛ جگر سفید.