کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مبهم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مبهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobham ۱. نامشخص؛ نامعلوم.۲. [قدیمی] ویژگی کار مشکل و پیچیده.۳. [قدیمی] پوشیده.
-
جستوجو در متن
-
مجمجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مجمجَة] [قدیمی] majmaje بهصورت مبهم سخن گفتن.
-
مرموز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] marmuz رمزدار؛ پوشیده؛ مبهم.
-
ملقلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] molaqlaq ویژگی سخن مبهم و پیچیده.
-
لغط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] laqat بانگ؛ خروش؛ آواز درهم و مبهم.
-
مشکوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] maškuk آنکه یا آنچه در مورد آن به گمان بیفتند؛ مبهم؛ چیزی که دربارۀ آن شک پیدا شده؛ آنچه مورد شک باشد.
-
مغلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moqlaq ۱. دشوار؛ مبهم.۲. [قدیمی] بستهشده.
-
گنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: gung] gong ۱. کسی که اصلاً نتواند حرف بزند؛ بیزبان.۲. [مجاز] مبهم؛ نامفهوم.
-
تلبس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talabbos ۱. لباس پوشیدن.۲. پوشیده شدن.۳. آمیخته و مبهم شدن کار.
-
جمجمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جمجمَة] [قدیمی] jamjame ۱. سخن گفتن بهطور مبهم.۲. [مجاز] صدای پای اسبان.
-
غلق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qaleq ۱. کلام مشکل و مبهم؛ مغلق.۲. شخص بدخو و خشمگین.
-
خفه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xafe ۱. ویژگی کسی که دچار حالت خفگی شده باشد.۲. فاقد هوا یا نور کافی.۳. ویژگی صدای مبهم.
-
دوپوسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) dopuste ۱. آنچه دارای دو پوست باشد.۲. [مجاز] سخن مبهم؛ سخنی که دو معنی ضدونقیض از آن استنباط شود.
-
غامض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: غوامِض] qāmez ۱. مبهم و مشکل؛ دور از فهم؛ پوشیده و دور از ذهن.۲. [قدیمی] زمین پست.