کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مباشر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مباشر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] mobāšer عامل کاری؛ کارپرداز؛ کارگزار.
-
جستوجو در متن
-
صاحب کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [عامیانه] sāhebkār ۱. کارفرما.۲. مباشر.
-
پیشکاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹پیشکار› [قدیمی] piškāre ۱. مباشر.۲. خدمتگزار.۳. ماما؛ قابله.
-
سرکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sarkār ۱. کارفرما؛ کارگزار؛ مباشر؛ ناظر؛ پیشکار.۲. کلمۀ احترام که در خطاب به کسی میگویند.
-
داروغه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] dāruqe ۱. [عامیانه، مجاز] بزرگتر هر صنف و دسته.۲. [عامیانه، مجاز] بزرگتر و مباشر قریه.۳. [منسوخ] سردسته و رئیس پاسبانان و نگهبانان شهر.
-
پیشکار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) piškār ۱. کسی که در خدمت شخص بزرگ و محترمی کارهای او را اداره کند.۲. ناظر و مباشر مخصوص؛ پیشیار.۳. (کشاورزی) چاهی که از آنجا شروع به لایروبی میکنند؛ چاههای آخر قنات.۴. [منسوخ] رئیس دارایی استان.۵. [قدیمی] کسی که زیردست شاطر کار میکند و...