کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مباح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مباح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobāh ۱. (فقه) ویژگی فعل بدون حُکم.۲. حلالکردهشده؛ جایز؛ حلال؛ روا.
-
جستوجو در متن
-
اباحتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اباحت) [عربی. فارسی] 'ebāhati کسی که هر چیز و هر کاری را مباح میداند و ارتکاب هر گناهی را جایز میشمارد.
-
جایز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: جائز، جمع: جوائز و اجوزه] jāy(')ez ۱. روا؛ مباح.۲. [قدیمی] ممکن.
-
استحلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estehlāl ۱. حلالیت خواستن.۲. مباح دانستن؛ حلال دانستن.
-
حلال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ حرام] (فقه) halāl آنچه که خوردن، نوشیدن، یا انجام دادن آن بهحکم شرع روا باشد؛ روا؛ جایز؛ مباح.
-
اباحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اباحَة] ‹اباحت› (فقه) 'ebāhe ۱. مباح کردن؛ حلال دانستن؛ جایز شمردن؛ روا دانستن.۲. مشترک دانستن اموال و املاک.
-
تغازل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqāzol عشق ورزیدن: ◻︎ بالـله به چنین فصل مباح است نشستن / با طرفه غزالان ز پی عیش و تغازل (قاانی: ۵۱۴).
-
سبیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُبُل و سُبُول] sabil ۱. طریق؛ راه.۲. راه آشکار.۳. (صفت) هر چیزی که در راه خدا در دسترش همگان بگذارند و همه از آن بهره ببرد؛ وقف.۴. (صفت) مباح و روا: ◻︎ ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل / سلسبیلت کرده جان و دل سبیل (حافظ: ۱۰۱۹).۵. (صفت)...
-
روا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: rawāk] ravā ۱. جایز.۲. شایسته؛ سزاوار: ◻︎ نه در هر سخن بحث کردن رواست / خطا بر بزرگان گرفتن خطاست (سعدی: ۱۴۵).۳. (فقه) آنچه شرع عمل به آنرا جایز دانسته؛ مباح؛ حلال.۴. [قدیمی] پررونق؛ رایج: ◻︎ ضعف و کساد بیش نترساندم کزاو / بازوی من قوی...