کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماهیانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماهیانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) māhiyāne = ماهانه
-
جستوجو در متن
-
ماهگانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] māhgāne شهریه؛ ماهیانه.
-
مشاهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مشاهَرَة] [قدیمی] mošāhere اجرت ماهیانه؛ شهریه.
-
مستمری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به مستمر) [عربی. فارسی] mostame(a)rri حقوق و مواجب دائمی و همیشگی؛ ماهیانه.
-
راستاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رستاد، رشتاد› [قدیمی] rāstād وظیفه؛ مستمری؛ راتب؛ راتبه؛ جیره؛ مواجب ماهیانه.
-
ماهوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ماهواره› [قدیمی] māhvār ۱. مانند ماه؛ مثل ماه.۲. [مجاز] زیبا؛ نیکوروی.۳. ماهیانه؛ شهریه.
-
شهریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به شهر [= ماه]) [عربی: شهریَّة] šahriy[y]e ۱. هزینۀ استفاده از خدمات یک مؤسسه برای یک دورۀ معیّن.۲. اجرت و حقوق ماهیانه.
-
حقوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ حقّ] hoquq ۱. دستمزدی که معمولاً بهصورت ماهیانه از سوی کارفرما به کارگر یا کارمند پرداخت میشود.۲. دانش شناسایی و بررسی قانون.
-
جیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی] jire مقدار معیّنی از خوراکی، خواربار، و دیگر اجناس مورد نیاز که در فاصلههای زمانی معیّن روزانه، هفتگی، ماهیانه، و امثال آن به کسی میدهند؛ روزیانه؛ راستاد؛ رستاد.
-
پانسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: pension] pānsiyon خانه یا مؤسسهای که در ازای دریافت ماهیانۀ مبلغ معینی، مسکن و خوراک در اختیار افراد قرار دهد.
-
خون ریزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xunrizi ۱. (پزشکی) خارج شدن خون از رگ.۲. [مجاز] قتل.〈 خونریزی ماهیانه (ماهانه): (زیستشناسی) ( قاعدگی
-
جامگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jāmegi پولی که ماهیانه یا سالیانه، برای خوراک و پوشاک به نوکر و خدمتکار میدهند؛ وظیفه؛ مستمری: ◻︎ زاین ده که نجاتنامه دارم / نه جامگی و نه جامه دارم (نظامی۳: ۴۹۸).
-
جامگی خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] jāmegixār ۱. وظیفهخوار: ◻︎ که ای جامگیخوار تدبیر من / ز جام سخن چاشنیگیر من (نظامی۵: ۷۶۳).۲. نوکر و خدمتکار که مقرری ماهیانه یا سالیانه بگیرد.
-
عادت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عادة، جمع: عادات] 'ādat ۱. خلقوخوی.۲. (اسم مصدر) اعتیاد: عادت به مصرف الکل.۳. کاری که انسان به آن خو میگیرد و در وقت معیّن انجام میدهد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) [عامیانه] = قاعدگی〈 عادت ماهانه: (زیستشناسی) [عامیانه] خونریزی...