کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماهور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ماهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) māhur ۱. (زمینشناسی) هریک از برآمدگیهای تپهمانندِ دشت یا دامنۀ کوه.۲. (موسیقی) از دستگاههای هفتگانۀ موسیقی ایرانی.۳. (زیستشناسی) = گُل 〈 گل ماهور۴. (موسیقی) [قدیمی] از شعبههای بیستچهارگانۀ موسیقی ایرانی.
-
واژههای مشابه
-
تپه ماهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tappemāhur زمین پستوبلند.
-
جستوجو در متن
-
خرگوشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) xargušak = گُل۱ 〈 گل ماهور
-
نشابورک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) nešāburak گوشهای در دستگاههای ماهور و نوا.
-
کراوغلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (موسیقی) [قدیمی] kor'oqli قطعهای ضربی که در مقدمۀ ماهور نواخته میشد.
-
راک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) rāk گوشهای در دستگاه راستپنجگاه و ماهور.
-
خسروانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به خسروان) xosro(a)vāni ۱. = خسروی۲. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاههای راستپنجگاه و ماهور.
-
زیرافکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زیرافکند› zir[']afkan ۱. (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور.۲. (اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] زیرانداز؛ تشک؛ نهالی؛ فرش.
-
حربی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به حرب) [عربی. فارسی] [قدیمی] harbi ۱. مربوط به جنگ؛ جنگی.۲. در حال جنگ؛ جنگنده.۳. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور.
-
خاوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از پهلوی: xvarwarān] xāvarān ۱. خاور؛ مشرق: ◻︎ هم از خاوران تا در باختر / ز کوه و بیابان و از خشک و تر (فردوسی: ۴/۳۲۷).۲. (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور.
-
اصفهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: اسپهان، پهلوی: spāhān] (موسیقی) 'esfahān ۱. گوشهای در دستگاههای ماهور و نوا.۲. از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی: ◻︎ به یاد مجلس خسرو چو برکشد مطرب / گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد (حافظ: ۱۰۳۵).
-
کرشمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کرشم› kerešme ۱. ناز.۲. اشاره با چشم و ابرو؛ غمزه.۳. حرکات دلانگیز چشم و ابروی زیبارویان.۴. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای ماهور، نوا، همایون، سهگاه، چهارگاه، و راستپنجگاه.
-
گشایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) gošāyeš ۱. رهایی.۲. حل شدن.۳. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاه ماهور.۴. [قدیمی] فراخی؛ وسعت.۵. [قدیمی، مجاز] فتح؛ تسخیر.〈 گشایش یافتن: (مصدر لازم) وسعت یافتن؛ فراخی پیدا کردن.