کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانع فراهم کردن برای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اسباب چینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [عامیانه، مجاز] 'asbābčini ساختن و فراهم کردن دستاویز و بهانه برای گرفتار کردن و به زحمت انداختن کسی؛ فتنهانگیزی.
-
اکتساب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ektesāb کسب کردن؛ حاصل کردن؛ فراهم آوردن.
-
کتابخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] ‹کتبخانه› ketābxāne ۱. محلی عمومی با کتابهای بسیار و مکانی برای مطالعه.۲. [منسوخ] = کتابفروشی〈 کتابخانهٴ شخصی: کتابخانهای که کسی برای استفادۀ خود فراهم کرده باشد.〈 کتابخانهٴ عمومی: کتابخانهای که برای استفادۀ همۀ مر...
-
فراهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) farāham ۱. آماده؛ مهیا.۲. (قید) [قدیمی] در کنار هم.۳. [قدیمی] گردآمده در یک محل.〈 فراهم آمدن: (مصدر لازم)۱. حاصل شدن؛ بهدست آمدن.۲. تٲلیف شدن.۳. [قدیمی] گرد آمدن؛ جمع شدن.〈 فراهم آوردن: (مصدر متعدی)۱. گرد آوردن؛ جمع کردن.۲. آماده کرد...
-
تدوین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadvin ۱. اشعار یا مطالبی را در یک دفتر جمع کردن؛ دیوان ساختن.۲. چیزی در دیوان ثبت کردن.۳. فراهم آوردن و تٲلیف کردن.۴. (سینما) کنار هم چیدن بخشهای فیلمبرداریشده برای تنظیم کردن آنها بر اساس فیلمنامه.
-
اندوختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: handōxtan, andōxtan] 'anduxtan پسانداز کردن؛ ذخیره کردن؛ اندوخته کردن؛ جمع کردن؛ اندوزیدن؛ فراهم کردن.
-
حیازت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حیازة] [قدیمی] hiyāzat فراهم کردن و بهدست آوردن؛ گرد آوردن؛ جمع کردن.
-
آمادگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) 'āmādgāh اداره یا محلی که آنچه برای ارتش از خواربار و پوشاک لازم است در آنجا آماده و فراهم میکنند.
-
سیورسات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹سورسات› soyursāt ۱. زادوتوشه.۲. [قدیمی] خوارباری که برای لشکر در موقع حرکت فراهم میکنند.
-
دردسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dardesar ۱. دردی که در سر پیدا شود.۲. [مجاز] زحمت و رنج و اشکال که کسی برای دیگری فراهم کند.
-
جور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jur ۱. گونه؛ نوع.۲. (صفت) [مقابلِ ناجور] دارای نظموترتیب و بسامان.۳. (صفت) دارای هماهنگی یا سازگاری.〈 جور شدن: (مصدر لازم)۱. فراهم و آماده شدن.۲. مرتب و هماهنگ شدن.〈 جور کردن: (مصدر متعدی)۱. فراهم و آماده کردن.۲. مرتب و هماهنگ کردن.
-
آمادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) 'āmādan ۱. آماده ساختن؛ آماده کردن؛ مهیا کردن؛ فراهم کردن؛ ساختن؛ بسیجیدن.۲. آراستن.۳. (مصدر لازم) آماده شدن؛ مهیا شدن.
-
اعاشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اعاشَة] 'e'āše ۱. زندگانی کردن.۲. روزی فراهم آوردن.
-
اقتنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اقتناء] [قدیمی] 'eqtenā ۱. فراهم آوردن؛ گردآوردن.۲. ذخیره کردن مال؛ اندوختن.
-
اجتبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اجتباء] [قدیمی] 'ejtebā ۱. انتخاب کردن؛ برگزیدن.۲. فراهم آوردن.۳. (اسم) برگزیدگی؛ برتری.