کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مانع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مانع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [جمع: مَنَعة و مَوانع] māne' ۱. بازدارنده؛ جلوگیریکننده.۲. (اسم) [عامیانه، مجاز] مشکل؛ معضل.〈 مانع شدن: (مصدر متعدی) [قدیمی] منع کردن؛ جلوگیری کردن.
-
واژههای همآوا
-
مانا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mānāk] [قدیمی] mānā ۱. مثل؛ مانند؛ نظیر.۲. (قید) همانا.۳. (قید) گویی؛ پنداری؛ شاید: ◻︎ آنکس که مرا بکشت باز آمد پیش / مانا که دلش بسوخت بر کشتهٴ خویش (سعدی: ۱۳۵).
-
معنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: معنیٰ] ma'nā = معنی
-
جستوجو در متن
-
موانع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مانع] mavāne' = مانع
-
مناع الخیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: منّاعالخَیر] mannā'olxeyr آنکه مانع خیر شود.
-
حاجز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] hājez مانع؛ حائل.
-
وازع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] vāze' بازدارنده؛ مانع.
-
کارشکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kāršekan آنکه یا آنچه مانع پیشرفت کار میشود.
-
کارشکنی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] kāršekani ایجاد مانع در پیشرفت کار.
-
جلوگیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [ترکی. فارسی] je(o)lo[w]giri مانع وقوع امری شدن.
-
ستم شکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] setamšekan کسیکه مانع ظلم و ستم شود.
-
باران گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bārāngir سایهبان و هرچه مانع ریختن باران بر سر مردم باشد.
-
حائل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] hā'(y)el مانع و حجاب میان دو چیز؛ هرچه میان دو چیز واقع شود.