کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماند 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
برز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] borz ۱. قد؛ قامت؛ بالا.۲. بلندی: ◻︎ ببودند یک هفته بر برز کوه / سرِ هفته گشتند یکسر ستوه (فردوسی۲: ۳/۱۴۵۳).۳. پشته.۴. کوه.۵. بزرگی؛ شکوه: ◻︎ فروکوفتند آن بتان را به گرز / نهشان رنگ ماند و نه فرّ و نه برز (عنصری: ۳۵۶).۶. زیبایی.
-
جاندار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مرکب از جان (= سلاح) + دار] ‹جانهدار› jāndār ۱. نگاهبان؛ پاسبان؛ حافظ جان.۲. محافظ مخصوص پادشاه که در قدیم با شمشیر در کنار سلطان بود: ◻︎ ندیم و حاجب و جاندار و دستور / همه خفتند خسرو ماند و شاپور (نظامی۲: ۲۸۱)، ◻︎ وگر کندرای است در بندگ...
-
نسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نسار، نسا› [قدیمی] nasar ۱. محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد؛ قسمت جنوبی حیاط روبهشمال؛ خانۀ پشتبهآفتاب.۲. بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند؛ سایهبان: ◻︎ دور ماند از سرای خویش و تبار / نسری ساخت بر سر...
-
جفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) joft ۱. واحد شمارش برخی چیزهایی که بهصورت دوتایی کاربرد دارد: یک جفت جوراب.۲. دو عدد از چیزی یا کسی.۳. (صفت) [مقابلِ طاق] زوج.۴. زن یا شوهر؛ همسر.۵. دو حیوان نروماده که با یکدیگر جفتگیری میکنند.۶. (صفت) [عامیانه، مجاز] دو چیز برابر و مانند ه...
-
حسن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمع: مَحاسِن] hosn ۱. خوبی؛ نیکویی: حسن نیت.۲. (اسم) ویژگی مثبت؛ امتیاز.۳. زیبایی؛ جمال.〈حسن تخلص: (ادبی) در بدیع، بیت یا مصراعی که هنگام گریز از تغزل به مدح ممدوح شیوهای پسندیده و کلمات متناسب و دلنشین در آن به کار رود تا میا...