کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماضي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ماضی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] māzi ۱. (ادبی) فعلی که بر زمان گذشته دلالت میکند، مانندِ رفت؛ گذشته.۲. گذشته؛ سپریشده.۳. [قدیمی] مرده؛ درگذشته.۴. (اسم) [قدیمی] زمان گذشته.
-
جستوجو در متن
-
ماتقدم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mātaqaddam ماضی؛ گذشته.
-
خالیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: خالیَة] [قدیمی] xāliye گذشته؛ ماضی.
-
سالف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سَلَف و سُلاّف] [قدیمی] sālef ماضی؛ متقدم؛ گذشته؛ پیشرفته؛ پیشین.
-
گار
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) gār به آخر بن ماضی یا مضارع بعضی از فعلها میپیوندد و صفت میسازد: آفریدگار، آمرزگار، پروردگار، کردگار، آموزگار، سازگار، طلبگار.
-
است
فرهنگ فارسی عمید
(فعل) [']ast ۱. فعل سومشخص مفرد معین که ماضی نقلی به کمک آن صرف میشود: گفته است.۲. [مقابلِ نیست] فعل سومشخص مفرد مضارع از مصدر «بودن»؛ هست: هوا سرد است.
-
اندود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'andud ۱. مادهای مثل کاهگل، گچ، یا سیمان که روی بام یا دیوار مالیده شود.۲. (بن ماضیِ اندودن) = اندودن۳. اندوده؛ مالیدهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زراندود، سیماندود، گلاندود.
-
برد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مقابلِ باخت] bord ۱. بردن؛ برنده شدن در بازی.۲. (اسم) [مجاز] سود؛ نفع.۳. (اسم) آنچه در قمار از کسی میبرند.۴. (اسم) مسافتی که گلوله پس از خارج شدن از لولۀ توپ یا تفنگ طی میکند.۵. (بن ماضیِ بردن) = بردن
-
مصدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] masdar ۱. (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که آخر آن «تَن» یا «دَن» باشد به شرط آنکه هرگاه نون را از آخر آن حذف کنند بن ماضی بشود، مثل گفتن، رفتن، زدن.۲. [قدیمی] بازگشتنگاه؛ جای بازگشتن.۳. [قدیمی] محل صدور.
-
رفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) raft ۱. [مقابلِ آمد] رفتن: هر رفتی آمدی دارد، بلیت رفتوبرگشت.۲. [مقابلِ برگشت] (ورزش) دورِ نخست مسابقات دومرحلهای.۳. (بن ماضیِ رفتن) = رَفتن〈 رفتوآمد:۱. رفتن وآمدن.۲. [مجاز] معاشرت.
-
همی
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [پهلوی: hamāī] [قدیمی] ‹هم این› hami ۱. همچنین.۲. اینک.۳. همیشه؛ پیوسته.۴. بر سر فعل ماضی و مضارع میآید و دلالت بر استمرار میکند: همیرفت، همیگفت، همیرود.۵. بر سر فعل امر میآید و دلالت بر تٲکید میکند: همیرو.
-
آمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) 'āmad ۱. اقبال؛ میمنت؛ فرخندگی.۲. (اسم) [مجاز] حاصل.۳. (بن ماضیِ آمدن) = آمدن۴. آمده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پیامد، پیشامد، سرآمد، درآمد.۵. آمدن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خوشامد.〈 آمدورفت:۱. آمدن و رفتن؛ ایابوذهاب.۲. مراوده؛ دیدو...
-
بست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bast ۱. مقدار کمی از تریاک که یک بار روی حقۀ وافور بچسبانند و دود کنند.۲. (بن ماضی بستن) = بستن۳. بسته (درترکیب با کلمات دیگر): داربست، چوببست.۴. [منسوخ] جایی که کسی از ترس به آنجا پناه ببرد که نتوانند او را دستگیر کنند، مانند اماکن مقدس و خان...
-
بودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: būtan] ‹بُدَن› budan ۱. برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار میرود: دریا طوفانی بود.۲. وجود داشتن؛ هستی داشتن: در خانهاش یک سگ بود.۳. توقف کردن؛ ماندن؛ اقامت کردن: مدتی کنار دریا بود.۴. در ترکیب با صفت مفعولی فعل ماضی بعید یا ...