کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مادۀ خشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ماده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mātak، مقابلِ نر] (زیستشناسی) māde جنسی از جانوران که میتواند بچه بزاید یا تخم بگذارد.
-
ماده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مادَّة، جمع: مواد] mādde ۱. مایه و اصل هرچیز؛ اصل چیزی؛ آنچه قوام چیزی به آن است.۲. (فیزیک) چیزی که جرم دارد، فضا را اشغال میکند و بهصورت جامد، مایع، یا گاز است.
-
ماده تاریخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) māddetārix بیت یا مصراعی که مجموع حروف آن به حساب ابجد مطابق با تاریخ واقعهای باشد.
-
جستوجو در متن
-
حشیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] hašiš ۱. مادهای مخدر که از خشک کردن و آماده ساختن سرشاخههای گُلدار گیاه شاهدانه تهیه میشود.۲. [قدیمی] گیاه خشک.
-
شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: šīr] šir مایعی سفیدرنگ که پس از زایمان از پستان زن و هر حیوان مادۀ پستاندار بیرون میآید.〈 شیر بریده: = شیر۳〈 شیر خام خوردن: (مصدر لازم) [مجاز] غفلت کردن؛ خطا کردن.〈 شیر خشک: شیری که آن را خشک کرده و بهصورت گرد درآورده ...
-
جامد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: جوامد] jāmed ۱. (فیزیک) ویژگی مادهای که شکل و حجم ثابتی دارد و در برابر تغییر شکل مقاومت نشان میدهد، مانند چوب.۲. خشک و بیروح؛ نامطبوع.۳. (ادبی) =اسم 〈 اسم جامد
-
زفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) zeft ۱. (طب قدیم) مادۀ سیالی که از درخت صنوبر بیرون میآید و مصرف دارویی داشته؛ زفت رومی؛ صمغ.۲. [قدیمی] قیر که از نفت گرفته میشود؛ زفت بحری.〈 زفت یابس: صمغ خشک شدۀ درخت صنوبر.
-
سریشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسریشم› serišom مادهای چسبناک که از جوشاندن استخوان و غضروف و پوست بعضی حیوانات از قبیل گاو و ماهی بهدست میآید که پس از خشک شدن رنگش زرد یا تیره میشود و در نجاری برای چسباندن چوب و تخته به کار میرود.
-
کف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کفج› kaf ۱. مادۀ سفیدرنگی که از حل شدن مواد شوینده در آب پدید میآید.۲. مادۀ سفیدرنگی که هنگام عصبانیت، غش، صحبت کردن، و مانند آن از دهان خارج میشود.= کفِ دریا:۱. (زیستشناسی) صدف نسبتاً پَهن، ضخیم، سفیدرنگ، و سبُک ماهی مرکب.۲. (زمینشناسی) ...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...