کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ماتَم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ماتم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مَٲْتم] mātam ۱. عزا؛ سوگ.۲. سوگواری.〈 ماتم گرفتن: (مصدر لازم)۱. عزا گرفتن؛ سوگواری کردن.۲. [عامیانه، مجاز] غصه و اندوه بسیار داشتن.
-
ماتم پرسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] mātamporsi تعزیت؛ تسلیت.
-
ماتم دیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] mātamdide مصیبتدیده؛ سوگوار.
-
ماتم زده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] mātamzade ۱. عزادار؛ سوگوار؛ مصیبتدیده.۲. (صفت) غمگین.
-
واژههای همآوا
-
ماتم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مَٲْتم] mātam ۱. عزا؛ سوگ.۲. سوگواری.〈 ماتم گرفتن: (مصدر لازم)۱. عزا گرفتن؛ سوگواری کردن.۲. [عامیانه، مجاز] غصه و اندوه بسیار داشتن.
-
جستوجو در متن
-
عزادار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'azādār ماتمدار؛ ماتمزده؛ ماتمدیده؛ آنکه در مرگ کسی سوگوار است.
-
عزاخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'azāxāne ماتمخانه؛ خانهای که در آن عزا و ماتم برپا میشود.
-
غم زده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] qamzade غمدیده؛ اندوهگین؛ ماتمزده.
-
سوگ دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] sugdār عزادار؛ ماتمدار؛ سوگوار.
-
سوگواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sugvāri ماتمداری؛ عزاداری.
-
سوگیانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sugiyāne لباس ماتم؛ جامۀ عزا.
-
مصیبت زدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] mosibatzadegi ماتمزدگی؛ در رنج و بلا بودن.
-
سلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: سُلُب] [قدیمی] selāb جامۀ سیاه؛ لباس ماتم.