کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیس و پس لیس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سالبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سالبَة، مقابلِ موجبه، مؤنثِ سالب، جمع: سالِبات و سَوالِب] sālebe ۱. (منطق) جملۀ منفیه.۲. [قدیمی] = سالب〈 سالبهٴ جزئیه: (منطق) جملهای که در آن نفی بعض باشد مثل بعض الحیوان لیس بانسان (بعضی از جانوران انسان نیستند).〈 سالبهٴ کلیه...
-
پس
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه، قید) [پهلوی: pas، مقابلِ پیش] pas ۱. بنابراین: او بیمار شد، پس به مدرسه نرفت.۲. آنگاه؛ آنگه؛ بَعد از آن: بچهها بلند شدند، پس استاد آمد.۳. (اسم) عقب؛ پشت سر: ◻︎ تنِ من جمله پسِ دل رود و دل پس تو / تن هوای دل و دل جمله هوای تو کند (منوچهر...
-
لواشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lavāšak افشرۀ میوه که آن را پس از جوشاندن روی آتش میان سینی میریزند و مانند نان لواش پهن و نازک میکنند و پس از خشک شدن به مصرف میرسانند.
-
پیش نویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišnevis نامهای که بنویسند و پس از حک و اصلاح پاکنویس کنند؛ مینوت.
-
قفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قفاء، جمع: اَقفاء و اَقفِیَة] [قدیمی] qafā پشت گردن؛ پس سر؛ پس؛ دنبال؛ پشت سر.〈 قفا خوردن: [قدیمی] پسگردنی خوردن.〈 قفا زدن: [قدیمی] پسگردنی زدن.
-
جمام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] jamām انسان یا جانوری که پس از خستگی، خورده و خفته باشد.
-
قذال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قُذُل و اَقذِِلَة] [قدیمی] qazāl پس سر؛ پشت گردن میان دو گوش.
-
فوریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: février] fevriye ماه دوم سال میلادی، پس از ژانویه و پیش از مارس.
-
قاپوچی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی] ‹قاپچی› [منسوخ] qāpuči در دوره صفوی و پس از آن، دربان.
-
نقاهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نقاهة] (پزشکی) neqāhat حالت ضعف و ناتوانی پس از برخاستن از بیماری.
-
تفاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tofāle باقیماندۀ چیزی پس از فشردن و گرفتن آب آن: تفالهٴ چغندر، تفالهٴ سیب.
-
دلیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] dalik گل سرخ صحرایی؛ گیاهی صحرایی، گل آن بیبو و دارای چهار برگ است. پس از ریختن برگهای گل ثمر آن پیدا میشود و آن میوهای است شبیه زیتون که پس از رسیدن زرد یا سرخرنگ میشود و دانههای سفید درازی دارد که در طب به ک...
-
استانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹ایستانیدن› [قدیمی] 'estānidan = ایستاندن: ◻︎ مَرکب استانید و پس آواز داد / آن سلام و آن امانت باز داد (مولوی: ۱۰۰).
-
آمرزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āmurzītan] 'āmorzidan بخشودن و عفو کردن و درگذشتن خداوند از گناه کسی پس از مردن او.
-
ابتلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ebtelāl نیکو شدن حال کسی پس از بیماری و سختی و لاغری.