کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لیس و بوس و کنار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bus ۱. بوسه.۲. (بن مضارعِ بوسیدن) = بوسیدن۳. بوسنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آستانبوس، پابوس، دستبوس.〈 بوسوکنار: کسی را در کنار یا در آغوش خود گرفتن و بوسیدن.
-
کنار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ میان] ‹کناغ› ka(e)nār پهلو؛ یک طرف چیزی.〈 کنار آمدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز]۱. با کسی سازش کردن و اختلاف خود را رفع کردن.۲. موافقت کردن.
-
خاک بوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] xākbus ۱. بوسندۀ خاک در نزد کسی به رسم تعظیم و احترام.۲. (اسم مصدر) بوسیدن زمین از روی ادب و احترام: ◻︎ ز اینپس من و خاکبوس پایت / گردن نکشم ز حکم و رایت (نظامی۳: ۴۹۰).
-
کوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kum سبزۀ کنار حوض یا نهر؛ سبزهای که بر کنار حوض میروید؛ کزم: ◻︎ آن حوض و آب روشن و آن کوم گِرد او / روشن کند دلت چو ببینی هرآینه (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۱۱).
-
خرزین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] xarzin سهپایه یا چوبی که در کنار طویله نصب میکنند و زین و یراق اسب را روی آن میگذارند.
-
بندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: بَنادِر] bandar ۱. جایی در کنار دریا که محل توقف، بار انداختن، یا بارگیری کشتیها است؛ بندرگاه.۲. هر شهری که در کنار دریا باشد.〈 بندر آزاد: بندری در یک کشور که ورود و خروج و باراندازی و بارگیری برای کشتیهای سایر کشورها در آنجا آزاد...
-
جگرگون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jegargun به رنگ جگر؛ سرخ پُررنگ: ◻︎ بر کنار دجله دور از یار و مهجور از دیار / دارم از اشک جگرگون دجلهٴ خون در کنار (جامی: ۲۵۷).
-
کزم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kazm سبزهای که در کنار جوی و حوض میروید.
-
نارون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ناروان و ناروند› (زیستشناسی) nārvan درختی بزرگ و پرشاخوبرگ و چتری با برگهای بیضی و دندانهدار که در باغها و کنار خیابانها کاشته میشود.
-
پادراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) pāderāz مرغی ماهیخوار با پرهای سرخ کمرنگ و پاهای دراز و منقار بلند که بیشتر در مصر پیدا میشود و در کنار آبها و باتلاقها بهسر میبرد.
-
نواله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) navāle ۱. گلولۀ خمیر؛ تکهای از خمیر آرد گندم که گلوله کنند و به شتر بدهند.۲. [قدیمی] لقمه و توشه و مقداری از خوراک که برای کسی کنار بگذارند.
-
نقرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمعِ نَقَرَة] (موسیقی) [قدیمی] naqarāt به هم فشار دادن انگشتان شست و وسطی و گذراندن ناگهانی و توٲم با فشار آنها از کنار یکدیگر برای ایجاد صدا؛ بشکن.
-
زمین بوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] za(e)minbus ۱. کسی که برای ادای احترام نسبت به شخص بزرگ به خاک افتد و زمین را بوسه زند.۲. (اسم مصدر) بوسیدن یا گذاشتن صورت بر زمین برای اظهار احترام به کسی؛ زمینبوسی.
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) [پهلوی: bār] bār ساحل؛ کنار؛ جای انبوهی و بسیاریِ چیزی: جویبار، دریابار، رودبار، زنگبار، هندوبار.
-
کناره گرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ka(e)nāregard ۱. کسی که در میان جمع نباشد و خود را کنار بکشد.۲. طفیلی.