کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لگد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لگد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lagad لت یا ضربهای که با پا به کسی یا چیزی زده شود.〈 لگد انداختن: (مصدر لازم) لگد پراندن ستور.〈 لگد افکندن: (مصدر لازم) = 〈 لگد انداختن〈 لگد پراندن(پرانیدن): (مصدر لازم) لگد انداختن؛ لگد زدن.〈 لگد زدن: (مصدر لازم)۱. ب...
-
جستوجو در متن
-
لج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] laj لگد؛ تیپا.
-
لگدزن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lagadzan آنکه لگد بزند.
-
لگدانداز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) lagad[']andāz ستوری که لگد بزند.
-
آلیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹الیز› 'āliz جستوخیز چهارپایان؛ جفته؛ جفتک؛ جفته و لگد.〈 آلیز زدن:۱. جستوخیز کردن.۲. جفته و لگد انداختن.
-
جاست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) jāst جایی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود؛ چرخشت.
-
الیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلیز› [قدیمی] 'aliz جفته؛ جفتک؛ لگد؛ جستوخیز چهارپایان.
-
سکیزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اسکیزه، سکیز› [قدیمی] sekize جستوخیز ستور؛ لگد؛ جفته؛ جفتک؛ آلیز.
-
اسکیزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹اسکیز، سکیزه، سکیز› [قدیمی] 'eskize لگد و آلیزِ ستور؛ جستوخیز چهارپایان؛ جفته؛ جفتک.
-
چرخشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چرخست، خرخشت› [قدیمی] čarxo(a)št ۱. چرخی که با آن آب انگور بگیرند.۲. ظرفی که در آن انگور بریزند و لگد کنند تا آبش گرفته شود و در خم بریزند برای ساختن شراب؛ جاست؛ سپار: ◻︎ آنگه به یکی چرخشت اندر فکندشان / بر پشت لگد بیست هزاران بزندشان (منوچهری...
-
گل کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) golkubi ۱. لگد کردن گُلها.۲. [قدیمی] سیر و گشت در اول بهار در میان گلزار؛ گلگشت.
-
لگدپرانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) lagadparāni ۱. لگداندازی.۲. [مجاز] تن به کار ندادن و از زیر بار در رفتن مثل لگد پراندن و از زیر بار در رفتن ستور.
-
پاکوب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پایکوب› pākub ۱. کوبیدهشده در زیر پا؛ پامال.۲. (صفت فاعلی) پاکوبنده؛ رقاص.〈 پاکوب کردن: (مصدر متعدی) چیزی را در زیر پا له کردن؛ لگد کردن؛ پامال کردن.
-
مگس ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] magasrān آلتی که با آن مگسها را دور میکردند: ◻︎ حورفشی را چو مور زیر لگد کشتهای / پس پر طاووس را کرده مگسران او (خاقانی: ۳۶۲).