کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لکه یا خال میوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لکه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lakkedār دارای لکه؛ داغدار.〈 لکهدار شدن: (مصدر لازم)۱. دارای لکه و داغ شدن.۲. [عامیانه، مجاز] متهم شدن؛ بدنام شدن.〈 لکهدار کردن: (مصدر متعدی)۱. ایجاد کردن لکه.۲. [مجاز] کسی را متهم و بدنام کردن.
-
لکه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lakkegir آنکه لکۀ چیزی را پاک کند.
-
جستوجو در متن
-
خال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xāl ۱. (پزشکی) محدوده یا نقطۀ تیرهرنگ بر روی پوست بدن.۲. لکۀ کوچک یا نقطۀ سیاه بر روی چیزی.۳. (تصوف) نقطۀ وحدت.〈 خالخال: دارای خال بسیار؛ خالخالی.〈 خال زدن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) = خالکوبی
-
لک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lak ۱. اثری که از چربی، کثافت، یا مواد رنگین بر روی لباس، پارچه، و مانندِ آن پیدا میشود؛ لکه.۲. (پزشکی) خال.۳. خونی که بر اثر حیض یا عوامل دیگر از زن خارج شود.۴. داغ.〈 لک زدن: (مصدر لازم) لک برداشتن میوه یا چیز دیگر.〈 لکوپیس: (پزشکی...
-
خال کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] xālkubi ۱. خال یا نقشونگاری که با یک مادۀ رنگی و سوزن در پوست بدن ایجاد میکنند.۲. (حاصل مصدر) خالکوبیدن در پوست بدن بهوسیلۀ یک مادۀ رنگی و سوزن.
-
انضاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enzāj ۱. پختن.۲. پختن گوشت یا میوه.۳. رسانیدن میوه.
-
لرزانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) larzānak خوراکی شبیه ژله که از میوه یا آب میوه با شکر درست کنند؛ ژله.
-
سویدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سوَیداء، مصغرِ سوداء] [قدیمی] soveydā خال یا نقطۀ سیاهی در دل که محل احساسات است.〈 سویدای دل: [قدیمی] = سویدا
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] melk ۱. خال یا نقطۀ سفید که گاه بر روی ناخن پیدا شود.۲. ریشههای کنار ناخن.
-
پرمغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pormaqz ۱. میوه یا دانه که مغز بسیار دارد.۲. سخن پرمعنی.
-
دست چین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dastčin ویژگی میوه یا چیز دیگر که آن را با دست چیده و برگزیده باشند.
-
دسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dessert] deser میوه یا شیرینیای که پس از غذا خوردن و سیر شدن بخورند.
-
پلغده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] palaqde ۱. گندیده.۲. تخممرغ یا میوه که درون آن فاسد و گندیده شده باشد.
-
سله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سلَّة، جمع: سِلال] salle ظرفی که از شاخههای نازک درخت برای میوه یا چیزهای دیگر ببافند؛ سبد؛ زنبیل.