کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لکه کوچک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
لکه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lakkedār دارای لکه؛ داغدار.〈 لکهدار شدن: (مصدر لازم)۱. دارای لکه و داغ شدن.۲. [عامیانه، مجاز] متهم شدن؛ بدنام شدن.〈 لکهدار کردن: (مصدر متعدی)۱. ایجاد کردن لکه.۲. [مجاز] کسی را متهم و بدنام کردن.
-
لکه گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) lakkegir آنکه لکۀ چیزی را پاک کند.
-
لکه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) lakkegiri ۱. پاک کردن لکههای لباس یا چیز دیگر.۲. اصلاح و ترمیم قسمتهای ریخته شدۀ گچ دیوار یا سقف.
-
جستوجو در متن
-
قرقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) qerqi پرندهای شکاری و زردچشم، کوچکتر از باز، بسیارچالاک و تیزپر که شکارش گنجشک، سار، کبوتر، و سایر پرندگان کوچک است. رنگش خاکستری تیره، زیر سینه و شکمش سفید با لکههای حنایی؛ قوش؛ بازک؛ بازکی؛ باشه.
-
خال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xāl ۱. (پزشکی) محدوده یا نقطۀ تیرهرنگ بر روی پوست بدن.۲. لکۀ کوچک یا نقطۀ سیاه بر روی چیزی.۳. (تصوف) نقطۀ وحدت.〈 خالخال: دارای خال بسیار؛ خالخالی.〈 خال زدن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) = خالکوبی
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gul] gol ۱. (زیستشناسی) اندام تولیدمثل گیاهان نهاندانه که پس از مدتی بهجای آن میوه بهوجود میآید و شامل کاسبرگ، گلبرگ، پرچم، و مادگی است: گل سیب، گل بادام.۲. (زیستشناسی) هریک از گیاهان بوتهای یا درختچهای کوچک با قسمتی شبیه اندام ...